رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۵۵
ارسلان: سوار ماشین شدیم بعد چند دقیقه دیانا روی شونم به حالت بامزه ای خوابش برده بود دیشب از این کا میخواییم برگردیم به روستا خوابش نبرده بود
دیانا: چشامو باز کردم که دیدم ماشین وسط حیاط عمارت پیاده شدم و به سمت اتاق رفتم و سریع نفس و بغل گرفتم عطر تنشو به ریه هام دادم آرامش خواصی ازش گرفتم
ارسلان: به سمت اتاق رفتم دیانا با بچه مشغول بود خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم که خوابم برد
... ساعتی بعد ...
ارسلان: با صدای گریون کسی چشامو باز کردم
پارت ۵۵
ارسلان: سوار ماشین شدیم بعد چند دقیقه دیانا روی شونم به حالت بامزه ای خوابش برده بود دیشب از این کا میخواییم برگردیم به روستا خوابش نبرده بود
دیانا: چشامو باز کردم که دیدم ماشین وسط حیاط عمارت پیاده شدم و به سمت اتاق رفتم و سریع نفس و بغل گرفتم عطر تنشو به ریه هام دادم آرامش خواصی ازش گرفتم
ارسلان: به سمت اتاق رفتم دیانا با بچه مشغول بود خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم که خوابم برد
... ساعتی بعد ...
ارسلان: با صدای گریون کسی چشامو باز کردم
- ۳.۸k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط