پارت ۲۳ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲۳
ا،ت ویو
وقتی رسیدیم هممون رفتیم اتاقامون و یکم استراحت کردیم
بعد از چند ساعت باهم رفتیم رستورانه هتل و دور هم جمع شدیم
ا،ت : امروز خیلی خوش گذشت
جونگکوک : بیب تازه کجاشو دیدی؟
خندیدمو گفتم
ا،ت : اوم آره ددی قراره یک هفته اینجا خوش بگذرونیم
جیهوپ : اهم ....اهممم ما اینجا سینگلیما
جونگکوک : خب به من چه برید دوس دختر پیدا کنید
نامجون : عه راستی من یکی رو دوست دارم
همه با تعجب گفتیم
همه : کیه؟
نامجون : یه دختری که همینجا توی همین هتل کار میکنه
جونگکوک : تو قبلا اینجا اومده بودی؟
نامجون : اره ۶ ماه پی.....
حرفشو قطع کردمو گفتم
ا،ت : پس عشق در نگاه اوله؟
نامجون : آره (خجالتی)
جیمین : خجالت نداره که هیونگ
جونگکوک خندیدو گفت
جونگکوک : یه عروسی ام افتادیم دیگه . (خنده)
نامجون : عه بچه تند نرو
جونگکوک : پسر به این جذابی کی نخواد ؟
همه : هیچکس (خنده)
جین : خوبه خوبه شامتونو بخورین
همه : اوکی
بعد از این حرف شاممونو خوردیمو بعد از چند مین تموم شد
یونگی : خب بیاین بریم من خستم میخوام بخوابم
جیمین : منم همین طورررر (خمیازه)
(وایی شمارو نمیدونم من حرف خمیازه میاد یا کسی جلوم خمیازه میکنه خمیازم میاد😃)
نامجون : اوکی پس بیاین بریم
همه باهم خداحافظی کردیمو رفتیم سمت اتاقامون
(الان ا،تو جونگکوک توی اتاقن و جونگکوک روی تخت نشسته و ا،تم داره....)
جونگکوک: چیکار میکنی؟
ا،ت : میخوام لباس خوابمو بپوشم که بخوابیم
جونگکوک: آها اوکی خب عوض کن
با تعجب و چشمای گرد شده گفتم
ا،ت : جلوی تو ؟
جونگکوک : نترس نگا نمیکنم بابا
ا،ت: باشه ولی برگرد
جونگکوک : اوکی بابا چقد حساسی
ا،ت : حساس نیستم فقط عین بعضی دخترای هر//زه نیستم که بدنمو به هرکسی نشون بدم
جونگکوک : الان من شدم هرکسی؟
ا،ت : آره دیگه
جونگکوک : عجببب
ا،ت : وایی جونگکوک ول کن برگرد خوابم میاد
جونگکوک : باشه بابا
جونگکوک برگشتو منم سریع لباس خواب زردمو پوشیدم
ا،ت : برگرد
جونگکوک : عه این همونیه که خودم برات خریدم
ا،ت : اره دیگه
جونگکوک : اوکی بیا بخوابیم
ا،ت : باشه منم خیلی خوابم میاد
رفتمو کنارش روی تخت دراز کشیدم و چراغو خاموش کردم
جونگکوک : شب بخیر بیب
ا،ت: شب بخیر
ادامه دارد......
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲۴ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲۵ فیک مرز خون و عشق

آیگووووو

تکپارتی اسمات از تهکوک

پارت ۲۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط