lastday

#last_day

من امروز به این فک کردم اگه فردا اخرین روز عمرم بود چیکار میردم؟!
خیلی ساده تصمیم گرفتم اون روز رو تقریبا مثه بقیه روزای عمرم بگذرونمو وانمود کنم از پایان خبری ندارم
ولی مگه میشه اخه؟! سخته"
اونروز صبح که از خواب بلند شدم ،به مامان و باباو ابجی پردیس لبخند میزنم و کتاب میخونم و اهنگ مورد علاقه امو گوش میدم ، دوش میگیرم .اونروز با مامان و بابا بیشتر وقت میگذرونم، شایدم یکمی مادر بهتر از جانو حرص دادم
با فاطمه میرم دور دور، به مینا و دوستام پی اِم میدم ، حتما نسکافه هم میخورم.
فیلم ترسناک با پردیس و اگه شد دانجون( دایی جون)نگاه میکنم، به مامان بزرگـــــــ هم زنگ میزنم. نقاشی و طراحی هم بین بقیه ی کارهام میکنم.!.
و اما شب که شد ،من وقتمو به خودم اختصاص میدم اونشب من برای خودم جشن میگیرم ،لاک میزنم، هدیه ای از جانب خودم به خودم میدم
اینو میدونم که;
اخرین لحظات زندگیم، مال من و خودمه!!
دیدگاه ها (۸)

کاش بودی مرد...

|فاطـــــ❤ـــــمه|#خیلی_خوش_گذشت #کیکی_بستنیِ_تو #اب_انار_بس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط