می رسم اما سلام انگار یادم می رود

می رسم، اما سلام انگار یادم می رود
شاعری آشفته ام هنجار یادم می رود

با دلم اینگونه عادت کن بیا بر دل مگیر
بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود

من پر از دردم پر از دردم پر از دردم ولی
تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود

راستی چندیست می خواهم بگویم بی شمار
دوستت دارم، ولی هر بار یادم می رود

مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت
وحشب شب های تلخ و تار یادم می رود

شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است
قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود

...

من پر از شور غزل های تو ام اما چرا
تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود؟
دیدگاه ها (۲۴)

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای در این کلبه ویرانه ندار...

قهوه را بردار و یک قاشق شکر... سم بیشتر! پیش رویـــــم هـــ...

تا قیامت هم اگر قهریم، یعنی آشتی اینکه در اندام یک شهریم، یع...

نسمة عتب من اسولف ضیم هجرک للعصافیرتحط یم بابــنه وما تقبل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط