از اینجا شروع شد 🖤🍷
#از_اینجا_شروع_شد 🖤🍷
Part:8
_-_-_-_-_-_-_-_
مربی خ:ساکت تو از کجا میدونی
ا.ت:مربی من خیلی تیزم
مربی خ:میخوای تنبیه بشی
ا.ت:نه اصلا
مربی خ:پس ساکت و همون طور که گفتم قدر جونگ کوک رو بدون
ا.ت:مربییییی
مربی خ: ساکت معلومه پسره دوست داره مگه تا به حال بهت نگفته
ا.ت:( یک لحظه رفتم توی فکر داشتم فکر میکردم اون لحظه که روی دستگاه بودیم چرا بهم گفت دوسم داره)آره گفتهولی من نفهمیدم( و زدم توی سر خودم)
مربی خ:مگه باهاش توی یک چادر نیستین
ا.ت:آره توی یک چادریم( بعدش نگاهش کردم دیدم داره نگام میکنه یهو بلند شدم و دویدم به سمت چادر و رفتم داخل و جیپ چادر رو کشیدم تا کسی نتونه بیاد تو نشستم گوشه چادر و پاهامو بغل کردم و فکر میکردم چطور شب رو بگذرونم که صدایی اومد)
جونگ کوک:ا.ت اینو باز کن
ا.ت:میخوام لباسم رو عوض کنم
جونگ کوک:اها باشه( میدونستم ا.ت یک چیزیش هست بعد رفتم پیش مربی پارک( مربی دخترا)مربی میشه باهم حرف بزنیم
مربی خ:باشه
جونگ کوک: میشه بریم اونور( بعد رفتیم یک گوشه)مربی ببخشید میپرسم اما شما داشتی درباره چی با ا.ت حرف میزدی
مربی خ:درمورد تو
جونگ کوک:درمورد من؟ چی میگفتین
مربی خ: اون میدونه دوستش داری
جونگ کوک:شما از کجا میدونین من اونو دوست دارم( با تعجب)
مربی خ:همه میدونن دوسش داری و امشب این شانسو داری قلبش رو به دست بیاری
جونگ کوک:همه میدونن
مربی خ:آره
جونگ کوک:گفتین امشب شانسی دارم؟
مربی خ:آره داری
جونگ کوک:خیلی ممنون مربی(و خم شدم)
مربی خ:خب من رفتم کبابم سرد میشه یا شایدم کباب ا.ت سرد بشه
جونگ کوک:الان براش میبرم( رفتم و کباب هارو ورداشتم و بردم براش)
(پرش زمانی به آخر شب)
جونگ کوک:ا.ت لباس عوض کردنت عوض نشد
ا.ت:تموم شد بیا تو( هردوتامون خوابیدیم روی زمین و یک پتو رومون بود بعد از چند مین)میگم چرا منو بردی و سوار اون دستگاه کردی
جونگ کوک:من وقتی بچه بودم با مامانم سوار میشدم ولی وقتی اون مریض بود بهم گفت از اولین دختری که خوشت اومد باهاش سوار اون دستگاه شو و روز بعدش اون فوت شد
ا.ت:وا یعنی مامانت فوت کرده
جونگ کوک:آره
ا.ت:ببخشید که این سوال رو پرسیدم
جونگ کوک:من که ناراحت نیستم چون با اون دختر سوار شدم(که ا.ت نگاهی تو چشمام کرد و منم چشمم خورد بهش چند ثانیه توی چشمای هم نگاه میکردیم که لبمو چسبوندم به لبش و.....
لایک و فالو یادتون نره ❤❤
Part:8
_-_-_-_-_-_-_-_
مربی خ:ساکت تو از کجا میدونی
ا.ت:مربی من خیلی تیزم
مربی خ:میخوای تنبیه بشی
ا.ت:نه اصلا
مربی خ:پس ساکت و همون طور که گفتم قدر جونگ کوک رو بدون
ا.ت:مربییییی
مربی خ: ساکت معلومه پسره دوست داره مگه تا به حال بهت نگفته
ا.ت:( یک لحظه رفتم توی فکر داشتم فکر میکردم اون لحظه که روی دستگاه بودیم چرا بهم گفت دوسم داره)آره گفتهولی من نفهمیدم( و زدم توی سر خودم)
مربی خ:مگه باهاش توی یک چادر نیستین
ا.ت:آره توی یک چادریم( بعدش نگاهش کردم دیدم داره نگام میکنه یهو بلند شدم و دویدم به سمت چادر و رفتم داخل و جیپ چادر رو کشیدم تا کسی نتونه بیاد تو نشستم گوشه چادر و پاهامو بغل کردم و فکر میکردم چطور شب رو بگذرونم که صدایی اومد)
جونگ کوک:ا.ت اینو باز کن
ا.ت:میخوام لباسم رو عوض کنم
جونگ کوک:اها باشه( میدونستم ا.ت یک چیزیش هست بعد رفتم پیش مربی پارک( مربی دخترا)مربی میشه باهم حرف بزنیم
مربی خ:باشه
جونگ کوک: میشه بریم اونور( بعد رفتیم یک گوشه)مربی ببخشید میپرسم اما شما داشتی درباره چی با ا.ت حرف میزدی
مربی خ:درمورد تو
جونگ کوک:درمورد من؟ چی میگفتین
مربی خ: اون میدونه دوستش داری
جونگ کوک:شما از کجا میدونین من اونو دوست دارم( با تعجب)
مربی خ:همه میدونن دوسش داری و امشب این شانسو داری قلبش رو به دست بیاری
جونگ کوک:همه میدونن
مربی خ:آره
جونگ کوک:گفتین امشب شانسی دارم؟
مربی خ:آره داری
جونگ کوک:خیلی ممنون مربی(و خم شدم)
مربی خ:خب من رفتم کبابم سرد میشه یا شایدم کباب ا.ت سرد بشه
جونگ کوک:الان براش میبرم( رفتم و کباب هارو ورداشتم و بردم براش)
(پرش زمانی به آخر شب)
جونگ کوک:ا.ت لباس عوض کردنت عوض نشد
ا.ت:تموم شد بیا تو( هردوتامون خوابیدیم روی زمین و یک پتو رومون بود بعد از چند مین)میگم چرا منو بردی و سوار اون دستگاه کردی
جونگ کوک:من وقتی بچه بودم با مامانم سوار میشدم ولی وقتی اون مریض بود بهم گفت از اولین دختری که خوشت اومد باهاش سوار اون دستگاه شو و روز بعدش اون فوت شد
ا.ت:وا یعنی مامانت فوت کرده
جونگ کوک:آره
ا.ت:ببخشید که این سوال رو پرسیدم
جونگ کوک:من که ناراحت نیستم چون با اون دختر سوار شدم(که ا.ت نگاهی تو چشمام کرد و منم چشمم خورد بهش چند ثانیه توی چشمای هم نگاه میکردیم که لبمو چسبوندم به لبش و.....
لایک و فالو یادتون نره ❤❤
۳.۱k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.