حات موش و صاحب خانه

حكايت موش و صاحب خانه

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد؛

همه گفتند :
تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزيد
از مرغ برايش سوپ درست کردند

گوسفند را برای عيادت کنندگان سر بريدند
گاو را برای مراسم ترحيم کشتند

و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه می کرد
و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد.

✍🏻 #کلیله_و_دمنه
دیدگاه ها (۱)

استادی با شاگردش از باغى ميگذشت چشمشان به يک کفش کهنه افتاد....

با این زبون میشه مسخره کرد، با همین زبون میشه روحیه دادبا ای...

"بزن لبخند"! دنیا لاله گون استتمام غصه هایت واژگون استبزن لب...

به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ا...

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد. به مرغ و گوسفند و گاو خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط