به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژ

به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه اي در قفس است. حرف هايم ، مثل يک تکه چمن روشن بود. من به آنان گفتم: آفتابي لب درگاه شماست که اگر در بگشاييد به رفتار شما مي تابد.و به آنان گفتم : سنگ آرايش کوهستان نيست همچناني که فلز ، زيوري نيست به اندام کلنگ . در کف دست زمين گوهر ناپيدايي است که رسولان همه از تابش آن خيره شدند. پي گوهر باشيد. سهراب سپهري
دیدگاه ها (۱)

"بزن لبخند"! دنیا لاله گون استتمام غصه هایت واژگون استبزن لب...

حكايت موش و صاحب خانهموشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد به ...

آدم ....چه دل گرم مي شود گاهي ساده... به يک دلداري کوتاه ......

بشوييد قلبهايتان را از هر احساس ناروا و افکارتان را از هر ان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط