پارت هشتم
پارت هشتم
ارشاویر
خدایی اذیت کردن پانیا خیلی حال میده
وقتی بهش گفتم که شبو اونجا خوابیدم نزدیک بود گریه کنه خخخخخخ
حالا فک کرده چه تحفه ایه (ولی خدایی خوشگله ها )
با پانی به سمت اشپزخونه رفتیم و به مامان جون سلام کردیم و یه صبحونه دبش زدیم بر بدن
بعد از صبحونه من و اقای بابا اریا مشغول تلویزیون تماشا کردن شدیم و پانی و شراره خانوم هم مشغول درست کردن ماکارونی شدن بَه بَه عااااااشق ماکارونی ام
بعد از صرف ناهار پانی با اوردن بهونهٔ خستمه به اتاقش رفت و خوابید نمیدونم چرا از من فرار میکنه -____-
منم با اعصابی داغون بسمت خونه حرکت کردم
پانیا
بعد از خورپن ناهار با بهونهٔ اینکه خستمه به سمت اتاقم رفتم ولی این فقط یه بهونه بود میخواستم ازش فرار کنم نمیدونم چرا ولی از بودن با اون میترسیدم -____-
در حال چُرت زدن بودم که موبایلم زنگ خورد
ایییییی بابا نشد ما ی وقت خودمون از خواب بیدارشیم
یا موبایلم زنگ میخوره یا خواستگار میاد یا مامان کارم داره "هووووووف"
_هاااااااان کیهههه؟؟؟؟
_هووووووی یابو هااان چیه ؟؟؟کیه چیه ؟؟مگه ایفونه؟
بگو جانم یا یه همچین چیزایی
_گیرم که جانم حالا بنال
همین که گفتم الاغ چنان جیغ بلندی کشید که گوشم سوت کشید
گوشی رو از گوشم فاصله دادم و گفتم
_چته الاغ چرا رَم کردی؟؟؟
کیان_وااااااااای نمیدونی چیشدههههه
_چی شدهه؟(بی حوصله)
کیان _ به تو هم میگن دوست؟؟؟اُسکل الان باید با ذوق بگی چی شده عشقم
همه چیزو که من نباید بهت بگم که دختره نفهم
_واااااای بگو دیگه کیان حوصله ندارم
کیان_ بالاخره اعتراف کرد
_اِاِاِاِاِاِاِ چه خوب حالا میزاری کپمو بزارم؟؟
کیان_چییییییییی؟؟؟
_الاغ یواشتر گوشم کر شد
کیان_ میگم اعتراف کرد
_کِ.... نننننننننننننه امیررررررررر؟؟؟؟
کیان_بَللللللللللللِههههههه
_اِ مبارکه پس یه عروسی افتادیم
کی اعتراف کرد؟
کیان _ دیشب اومد تو اتاقم گفت چرا بهم کم محلی میکنی؟؟بخدا دیگه نمیتونم تحمل کنم چرا با من این کار ها رو میگنی؟اخه احمق من دوسِت دارن لعنتی.
منم که کلا هنگ کرده بودم تا حالا امیر رو اینقدر داغون ندیده بودم
_خُب بعدش؟؟؟
کیان _ بعدش دیگه ب تو مربوط نیست ^___~
_وااااااای کیان بگو دیگه
کیان _ هیچی دیگه گفت که فردا شب با خانواده میان خواستگاری
_ دررررررروغ میگی
کیان _ نووووچ !
_ تو هم گفتی که دوسش داری ؟؟؟
کیان _ ن بابا واسش کلاس اومدم و گفتم مامان بابام میخوان به زور به پسر دوست بابام بعله بگم
امیر گفت توهم دوسش داری
من چیزی نگفتم دوباره با داد گفت توووووو هممممم دوسش دارییییییی لعنتی ؟؟؟
گفتم نه یکی دیگه رو دوست دارم
تا گفتم نه همچین بغلم کرد ولی بازم من گفتم . گفتم نه ولی نگفتم که تو رو دوست دارم یهو دستاش شل شد گفت کی؟؟ کیییییییییه اون عوضی کیهههههه؟؟
اغا همچین داد میزد که منم یه لحظه گُرخیدَم (همون ترسیدم خودمون ) و گفتم تو رو دوباره بغلم کرد اینبار محکم تر و تو گوشم گفت عاشقتتتتتتتم کیانممممم
(چه رومانتیک شد وااااای ❤_❤ )
_اوووووف چه رمانتیک شد این امیرم همچین شیربزنج هم نیستا
کیان _ هووووووی راجب اقام درست صحبت کنا
_ هنوز ن به داره ن به باره
_ هم به داره هم به باره حالا هم شرتو کم کن میخوام اماده شم امشب میان خواستگاری باااااباااااایییییی
_ خیدافس
هییییییی روزگار ما که همه رو به عشقشون رسوندیم ولی خودمون به عشقمون نرسیدم ولی واسه کیان خوشحالم خیلی دوسش دارم امیدوارم خوشبخت بشه
رفتم و اهنگ دروغ محض از ساسی رو پلی کردم و گوش دادم
دروغ محضه جداییمون
ما عاشق همیم هر دوتاییمون
مگه نه تو هنوزم واسه من میمری
تو بدون هیچ جا نمیری مگه نه
آره دروغه اینگه نیستی
تو هنوز نرفتی پیشم و نیستی
تو هم بی من غصه میگری مگه نه
از ترس تو چشای من جم نمیخوری مگه نه
هنوز این مرد دیوونه میخوادت
چرا از من عشقم هیچکی نیس یادت
♫♫♫
♫♫♫
دروغ محض این توهم نیست
اون خیانت نکرده نه کار اون نیست
نگو نه او هنوز واسم میمره میخندم
اون بی من خوشحال نیست شرط می بندم
هنوز این مرد دیوونه میخوادت
چرا از من عشقم هیچکی نیس یادت
دروغ محضه جداییمون
ما عاشق همیم هر دوتاییمون
مگه نه تو هنوزم واسه من میمری
تو بدون هیچ جا نمیری مگه نه
آره دروغه اینگه نیستی
تو هنوز نرفتی پیشم و نیستی
تو هم بی من غصه میگری مگه نه
از ترس تو چشای من جم نمیخوری مگه نه
هنوز این مرد دیوونه میخوادت
چرا از من عشقم هیچکی نیس یادت
♫♫♫
♫♫♫
دروغ محض این توهم نیست
اون خیانت نکرده نه کار اون نیست
نگو نه او هنوز واسم میمره میخندم
اون بی من خوشحال نیست شرط می بندم
هنوز این مرد دیوونه میخوادت
چرا از من عشقم هیچکی نیس یادت
ارشاویر
خدایی اذیت کردن پانیا خیلی حال میده
وقتی بهش گفتم که شبو اونجا خوابیدم نزدیک بود گریه کنه خخخخخخ
حالا فک کرده چه تحفه ایه (ولی خدایی خوشگله ها )
با پانی به سمت اشپزخونه رفتیم و به مامان جون سلام کردیم و یه صبحونه دبش زدیم بر بدن
بعد از صبحونه من و اقای بابا اریا مشغول تلویزیون تماشا کردن شدیم و پانی و شراره خانوم هم مشغول درست کردن ماکارونی شدن بَه بَه عااااااشق ماکارونی ام
بعد از صرف ناهار پانی با اوردن بهونهٔ خستمه به اتاقش رفت و خوابید نمیدونم چرا از من فرار میکنه -____-
منم با اعصابی داغون بسمت خونه حرکت کردم
پانیا
بعد از خورپن ناهار با بهونهٔ اینکه خستمه به سمت اتاقم رفتم ولی این فقط یه بهونه بود میخواستم ازش فرار کنم نمیدونم چرا ولی از بودن با اون میترسیدم -____-
در حال چُرت زدن بودم که موبایلم زنگ خورد
ایییییی بابا نشد ما ی وقت خودمون از خواب بیدارشیم
یا موبایلم زنگ میخوره یا خواستگار میاد یا مامان کارم داره "هووووووف"
_هاااااااان کیهههه؟؟؟؟
_هووووووی یابو هااان چیه ؟؟؟کیه چیه ؟؟مگه ایفونه؟
بگو جانم یا یه همچین چیزایی
_گیرم که جانم حالا بنال
همین که گفتم الاغ چنان جیغ بلندی کشید که گوشم سوت کشید
گوشی رو از گوشم فاصله دادم و گفتم
_چته الاغ چرا رَم کردی؟؟؟
کیان_وااااااااای نمیدونی چیشدههههه
_چی شدهه؟(بی حوصله)
کیان _ به تو هم میگن دوست؟؟؟اُسکل الان باید با ذوق بگی چی شده عشقم
همه چیزو که من نباید بهت بگم که دختره نفهم
_واااااای بگو دیگه کیان حوصله ندارم
کیان_ بالاخره اعتراف کرد
_اِاِاِاِاِاِاِ چه خوب حالا میزاری کپمو بزارم؟؟
کیان_چییییییییی؟؟؟
_الاغ یواشتر گوشم کر شد
کیان_ میگم اعتراف کرد
_کِ.... نننننننننننننه امیررررررررر؟؟؟؟
کیان_بَللللللللللللِههههههه
_اِ مبارکه پس یه عروسی افتادیم
کی اعتراف کرد؟
کیان _ دیشب اومد تو اتاقم گفت چرا بهم کم محلی میکنی؟؟بخدا دیگه نمیتونم تحمل کنم چرا با من این کار ها رو میگنی؟اخه احمق من دوسِت دارن لعنتی.
منم که کلا هنگ کرده بودم تا حالا امیر رو اینقدر داغون ندیده بودم
_خُب بعدش؟؟؟
کیان _ بعدش دیگه ب تو مربوط نیست ^___~
_وااااااای کیان بگو دیگه
کیان _ هیچی دیگه گفت که فردا شب با خانواده میان خواستگاری
_ دررررررروغ میگی
کیان _ نووووچ !
_ تو هم گفتی که دوسش داری ؟؟؟
کیان _ ن بابا واسش کلاس اومدم و گفتم مامان بابام میخوان به زور به پسر دوست بابام بعله بگم
امیر گفت توهم دوسش داری
من چیزی نگفتم دوباره با داد گفت توووووو هممممم دوسش دارییییییی لعنتی ؟؟؟
گفتم نه یکی دیگه رو دوست دارم
تا گفتم نه همچین بغلم کرد ولی بازم من گفتم . گفتم نه ولی نگفتم که تو رو دوست دارم یهو دستاش شل شد گفت کی؟؟ کیییییییییه اون عوضی کیهههههه؟؟
اغا همچین داد میزد که منم یه لحظه گُرخیدَم (همون ترسیدم خودمون ) و گفتم تو رو دوباره بغلم کرد اینبار محکم تر و تو گوشم گفت عاشقتتتتتتتم کیانممممم
(چه رومانتیک شد وااااای ❤_❤ )
_اوووووف چه رمانتیک شد این امیرم همچین شیربزنج هم نیستا
کیان _ هووووووی راجب اقام درست صحبت کنا
_ هنوز ن به داره ن به باره
_ هم به داره هم به باره حالا هم شرتو کم کن میخوام اماده شم امشب میان خواستگاری باااااباااااایییییی
_ خیدافس
هییییییی روزگار ما که همه رو به عشقشون رسوندیم ولی خودمون به عشقمون نرسیدم ولی واسه کیان خوشحالم خیلی دوسش دارم امیدوارم خوشبخت بشه
رفتم و اهنگ دروغ محض از ساسی رو پلی کردم و گوش دادم
دروغ محضه جداییمون
ما عاشق همیم هر دوتاییمون
مگه نه تو هنوزم واسه من میمری
تو بدون هیچ جا نمیری مگه نه
آره دروغه اینگه نیستی
تو هنوز نرفتی پیشم و نیستی
تو هم بی من غصه میگری مگه نه
از ترس تو چشای من جم نمیخوری مگه نه
هنوز این مرد دیوونه میخوادت
چرا از من عشقم هیچکی نیس یادت
♫♫♫
♫♫♫
دروغ محض این توهم نیست
اون خیانت نکرده نه کار اون نیست
نگو نه او هنوز واسم میمره میخندم
اون بی من خوشحال نیست شرط می بندم
هنوز این مرد دیوونه میخوادت
چرا از من عشقم هیچکی نیس یادت
دروغ محضه جداییمون
ما عاشق همیم هر دوتاییمون
مگه نه تو هنوزم واسه من میمری
تو بدون هیچ جا نمیری مگه نه
آره دروغه اینگه نیستی
تو هنوز نرفتی پیشم و نیستی
تو هم بی من غصه میگری مگه نه
از ترس تو چشای من جم نمیخوری مگه نه
هنوز این مرد دیوونه میخوادت
چرا از من عشقم هیچکی نیس یادت
♫♫♫
♫♫♫
دروغ محض این توهم نیست
اون خیانت نکرده نه کار اون نیست
نگو نه او هنوز واسم میمره میخندم
اون بی من خوشحال نیست شرط می بندم
هنوز این مرد دیوونه میخوادت
چرا از من عشقم هیچکی نیس یادت
۸.۷k
۳۰ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.