آب دهنمو قورت دادم میدونستم چه بلایی قرار سرم بیاد
آب دهنمو قورت دادم میدونستم چه بلایی قرار سرم بیاد
وقتی همه رفتن ماهم راه افتادیم به سمت خونه
رفتم تو اتاق که جیمین هم پشت سرم اومد و در رو بست
داشتم سکته میکردم که جیمین لباسشو در اورد لباس منم در اورد و.............................................
(اینجا ایرانه)
صبح
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم
رفتم جلو آینه از قیافه ی خودم ترسیدم
میکاپ روی صورتم رو نشسته بودم حتی موهام هم هنوز همونجوری بود مگه جیمین گذاشت
میکاپم رو پاک کردم موهامو باز کردم و رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم موهامو خشک کردم و رفتم پایین سر میز نشستم جیمین نبود بهش زنگ زدم
ا. ت: جیمین کجایی
جیمین: رفتم یکم خرت و پرت
بخرم الان میام
ا. ت: باشه
گوشی و قطع کردم و رفتم صبحونه درست کنم جیمین اومد صبحونه هم حاضر شد نشستیم خوردیم
(همین روال ادامه دارد تا ۸ماه بعد)
ا. ت: مدام حالم بهم میخورد خیلی بالا می اوردم
رو کاناپه با جیمین نشسته بودیم خوابم میمود به جیمین گفتم میرم بخوابم یکم راه رفتم که سرم گیج رفت و افتادم وسط پذیرایی
جیمین با سرعت اومد پیشم منو سوار ماشین کرد و برد دکتر
بعد ۱ ساعت چشمامو باز کردم
ا. ت: جیمین با کجاییم؟
جیمین: از حال رفتی اوردمت دکتر
دکتر اومد تو
دکتر: خوب خانم یه خبر براتون دارم
ا. ت: اگه دارم میمیرم زود بگین
جیمین: ا. تتت خدا نکنه
ا. ت: باشه شوخی کردم (با خنده)
دکتر: نه برعکس خبر خوبیه تبریک میگم حامله هستین
ا. ت: منو جیمین هر دو بغض کردیم خوشحال بودیم که داریم مامان و بابا میشیم
وقتی همه رفتن ماهم راه افتادیم به سمت خونه
رفتم تو اتاق که جیمین هم پشت سرم اومد و در رو بست
داشتم سکته میکردم که جیمین لباسشو در اورد لباس منم در اورد و.............................................
(اینجا ایرانه)
صبح
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم
رفتم جلو آینه از قیافه ی خودم ترسیدم
میکاپ روی صورتم رو نشسته بودم حتی موهام هم هنوز همونجوری بود مگه جیمین گذاشت
میکاپم رو پاک کردم موهامو باز کردم و رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم موهامو خشک کردم و رفتم پایین سر میز نشستم جیمین نبود بهش زنگ زدم
ا. ت: جیمین کجایی
جیمین: رفتم یکم خرت و پرت
بخرم الان میام
ا. ت: باشه
گوشی و قطع کردم و رفتم صبحونه درست کنم جیمین اومد صبحونه هم حاضر شد نشستیم خوردیم
(همین روال ادامه دارد تا ۸ماه بعد)
ا. ت: مدام حالم بهم میخورد خیلی بالا می اوردم
رو کاناپه با جیمین نشسته بودیم خوابم میمود به جیمین گفتم میرم بخوابم یکم راه رفتم که سرم گیج رفت و افتادم وسط پذیرایی
جیمین با سرعت اومد پیشم منو سوار ماشین کرد و برد دکتر
بعد ۱ ساعت چشمامو باز کردم
ا. ت: جیمین با کجاییم؟
جیمین: از حال رفتی اوردمت دکتر
دکتر اومد تو
دکتر: خوب خانم یه خبر براتون دارم
ا. ت: اگه دارم میمیرم زود بگین
جیمین: ا. تتت خدا نکنه
ا. ت: باشه شوخی کردم (با خنده)
دکتر: نه برعکس خبر خوبیه تبریک میگم حامله هستین
ا. ت: منو جیمین هر دو بغض کردیم خوشحال بودیم که داریم مامان و بابا میشیم
۱۰۱.۶k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.