تک پارتی ...
خب غذای یونی که دادم حالا چیکار کنم تهیونگ که خواب حوصله منم سر رفته ... آها بهتره برم به گل های باغچه اب بدم رو به
یونتان
دایون« یونتان غذا تو که خوردی خب سر صدا نکن که بابایی بیدار نشه باشه
سمت باغ حیاط رفتم تقریبا نصف حیاط رو باغچه گرفته آب پاش گرفتم سمت گل ها .... خب این کارم که انجام دادم ای بابا خسته شدم از بی حوصله گی.... با جرقه ای که به ذهنم زد شاد شنگول به سمت خونه رفتم با تمام سرعت میدویم اینهو یوز پلنگ ایرانی به سمت اتاق مخفی خودم رفتم لب تاپ گرفتم سوسکی طوری که یونی منو نبینه رفتم به اتاق ممکنه سر صدا کنه تهیونج بیدار بشه ... خب حالا از کی بنویسم ماشالا از وقتی با تهیونگ ازدواج کردم کار همیشگی خودم رو یادم رفته هبحح آها از تهیونگ باشه ... موضوع هم اممم آها درباره گم شدن یونتان ولی تصورشم برای خیلی عذاب اوره ... عینکم که شکلش مث دایره بود رو زدم به چشمم اینهو این دانشمندای فرانسوی شدم یه عکس گرفتم ای ول ها بریم سراغ کار خودمون تقریبا نیم ساعتی مشغول نوشتن بودم که با صدای تهیونگ که اسمم رو صدا میکرد دست برداشتم با خدا این کی بیدار شد نبینه سری لب تاپ رو بستم درو باز کردم میخواستم سوسکی در برم که صدای تهیونگ رو از پشت شنیدم
تهیونگ« خب خب خانم کجا بودن
لبخند ضایعه ای زدم .....
دایون« همین جا پلاس بودم
تهیونگ نگاهی مشکوکانه بهم کرد میخواستم بره اتاق مخفی که جلوش وایستادم که آخرم موفق نشدم وارد اتاق شد
دایون« تهیونگ دست نزن بهش ها چیزی ندارم که داشتم فیلم میدیدم
تهیونگ« خب بزار منم ببینم
که لب تاپ باز کرد گورم کندس که یونتان با هاپ هاپ وارد اتاق شد
تهیونگ نگاهی حرصی بهم کرد لب تاپ گذاشت زمین
تهیونگ« دایون لطفا رعایت کن تصورشم برام سخته بعد میای از گم شدن یونتان مینویسی میدونی که جونم بهش وابستس
دایون« خب حوصلم سر رفته بود بعدشم منم که دوست ندارم که اینطوری میگی
تهیونگ« اره معلومه یونتان نباشه منم نیستم ...
با حرف تهیونگ بغضم گرفت یعنی تهیونگ دوسم نداره
دایون« فک میکردم عاشقمی خب اگه دوسم نداری چرا با هام ازدواج کردی یعنی یونتان از منم با ارزش تره
تهیونگ متعجب زد به دختر روبه روش که هر لحظه ممکنن بود بزنه زیر گریه اون همچین منظوری نداشت
دایون« میخواستم از اتاق خارج بشم که با حلقه شدن دستاش وایستادم ... ولم کن میگم ولم کن
تهیونگ« عشقم معلومه که من عاشقتم تو اگه نباشی تهیونگی هم نیست اول تو برام با ارزشی بعد یونتان
منظوری نداشتم بوسه ای روی گونه شیرینش گذاشتم
دایون« اگه دفعه بعدی این کارت رو تکرار کنی میزنمت
تهیونگ« چشم عشقم من غلط بکنم
یونتان
دایون« یونتان غذا تو که خوردی خب سر صدا نکن که بابایی بیدار نشه باشه
سمت باغ حیاط رفتم تقریبا نصف حیاط رو باغچه گرفته آب پاش گرفتم سمت گل ها .... خب این کارم که انجام دادم ای بابا خسته شدم از بی حوصله گی.... با جرقه ای که به ذهنم زد شاد شنگول به سمت خونه رفتم با تمام سرعت میدویم اینهو یوز پلنگ ایرانی به سمت اتاق مخفی خودم رفتم لب تاپ گرفتم سوسکی طوری که یونی منو نبینه رفتم به اتاق ممکنه سر صدا کنه تهیونج بیدار بشه ... خب حالا از کی بنویسم ماشالا از وقتی با تهیونگ ازدواج کردم کار همیشگی خودم رو یادم رفته هبحح آها از تهیونگ باشه ... موضوع هم اممم آها درباره گم شدن یونتان ولی تصورشم برای خیلی عذاب اوره ... عینکم که شکلش مث دایره بود رو زدم به چشمم اینهو این دانشمندای فرانسوی شدم یه عکس گرفتم ای ول ها بریم سراغ کار خودمون تقریبا نیم ساعتی مشغول نوشتن بودم که با صدای تهیونگ که اسمم رو صدا میکرد دست برداشتم با خدا این کی بیدار شد نبینه سری لب تاپ رو بستم درو باز کردم میخواستم سوسکی در برم که صدای تهیونگ رو از پشت شنیدم
تهیونگ« خب خب خانم کجا بودن
لبخند ضایعه ای زدم .....
دایون« همین جا پلاس بودم
تهیونگ نگاهی مشکوکانه بهم کرد میخواستم بره اتاق مخفی که جلوش وایستادم که آخرم موفق نشدم وارد اتاق شد
دایون« تهیونگ دست نزن بهش ها چیزی ندارم که داشتم فیلم میدیدم
تهیونگ« خب بزار منم ببینم
که لب تاپ باز کرد گورم کندس که یونتان با هاپ هاپ وارد اتاق شد
تهیونگ نگاهی حرصی بهم کرد لب تاپ گذاشت زمین
تهیونگ« دایون لطفا رعایت کن تصورشم برام سخته بعد میای از گم شدن یونتان مینویسی میدونی که جونم بهش وابستس
دایون« خب حوصلم سر رفته بود بعدشم منم که دوست ندارم که اینطوری میگی
تهیونگ« اره معلومه یونتان نباشه منم نیستم ...
با حرف تهیونگ بغضم گرفت یعنی تهیونگ دوسم نداره
دایون« فک میکردم عاشقمی خب اگه دوسم نداری چرا با هام ازدواج کردی یعنی یونتان از منم با ارزش تره
تهیونگ متعجب زد به دختر روبه روش که هر لحظه ممکنن بود بزنه زیر گریه اون همچین منظوری نداشت
دایون« میخواستم از اتاق خارج بشم که با حلقه شدن دستاش وایستادم ... ولم کن میگم ولم کن
تهیونگ« عشقم معلومه که من عاشقتم تو اگه نباشی تهیونگی هم نیست اول تو برام با ارزشی بعد یونتان
منظوری نداشتم بوسه ای روی گونه شیرینش گذاشتم
دایون« اگه دفعه بعدی این کارت رو تکرار کنی میزنمت
تهیونگ« چشم عشقم من غلط بکنم
۵۶.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.