دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم

🍒🌱دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم

دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم

قناعت می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم
تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم

خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی‌بینم

نم چشم آبروی من ببرد از بس که می‌گریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمی‌بینم

کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمی‌بینم🌱🍒


#حضرت_سعدی
دیدگاه ها (۰)

🍒🌱هی فکر می کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟ من سال هاست گریه نکردم،...

🌱🍒دیرینه زخم یار، به یاد آراینک اجاق شعر من استدر سرد این سی...

🍒🌱گاهی وقتهاکسی که بیشتر سکوت میکندبیشتر از همه دوستت دارد!🍒...

🌱🍒اگر قطار را از دست دادید میدانی که من رفتمشما می توانید ضر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط