ما که سرگشته در این دشت شبی میگردیم

ما که سرگشته در این دشت شبی می‌گردیم

از افق سر زند و راهنمایی بکند


هر چه جوییـم نیابیم نشانی جز نام

کان دلارام زهـر گوشه جلایـی بکنـد

شب تاریک و رهِ دور و من و حالِ تباه

مگر #از‌لطف‌خداوند قضایی بکند

دل سرگشته ما بین که همانند نسیم

#نتواند_‌ز‌_جهان‌تکیه_‌به‌_جایی‌بکند

آتش مهر به هر خانه که افتد روزی

آب و گِل سوزد و از شعله بنایی بکند

#حاصل‌عشق همان به که اسیر غم او

از خرد دوری و از هوش جدایی بکند

#علامه‌طباطبایی
دیدگاه ها (۱)

از هرچه #غیر_اوست، چرا نگذری شعیب؟..کافــر برای خاطـرِ بُت، ...

روزی جُنیدِ بغدادی نزد حلّاج‌الاسرار شد و گفت: «من دیر زمانی...

رابطه ی ما با خدا در ارتباط ما با دیگران اثر میگذارد.

دلم شاخه ایست که می خواهد با پرنده پرواز کند دلم شاخه ای که در وداع پرنده تکان می خورد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط