روزی جنید بغدادی نزد حلاجالاسرار شد و گفت

روزی جُنیدِ بغدادی نزد حلّاج‌الاسرار شد و گفت:
«من دیر زمانی‌ست که عاشقِ کسی شده‌ام
امّا نتوانستم به او بگویم. چه کنم؟»

ایشان دستی به ریشش کشید و گفت:
«عاشق نیستی جُنید.
عاشق، هر که باشد،
نگفتن نتواند.»


#یارب
#عشق #عاشقانه #تنهایی
دیدگاه ها (۳)

حضرت #امیرالمومنین_علی_علیه_السلام در مورد امام زمان (عجل ال...

هر دلی می شکند خانه ی تو می گردددل که از غیر،تهی گشت #خدا می...

از هرچه #غیر_اوست، چرا نگذری شعیب؟..کافــر برای خاطـرِ بُت، ...

ما که سرگشته در این دشت شبی می‌گردیم ...

بررسی شعر زیبای «ونگوک» از (تس) (بخش دوم) ................ ن...

Step brother p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط