ای خوش آن روز که در کوی تو مهمان تو ام

...
ای خوش آن روز که در کویِ تو مهمانِ تو ام
در تمنایِ وصالِ رخِ تابانِ تو ام

تو طبیب دل و جانی و مسیحا نفسی
دست من گیر، که من دست به دامانِ تو ام

با چنین حُسن و لطافت که تویی در دلِ من
هر طرف جلوه کنی واله و حیران تو ام

تا سرِ زلفِ تو شد سلسله ی عشق و جنون
بس که من شیفته ی زلفِ پریشانِ تو ام

#غلامرضا_صلاحزاده (داود)
#گل #کوکب
#مهمان #تمنا #وصال #رخ #تابان #طبیب #دل #جان #مسیحا #نفسی #دست #دامان #لطافت #جلوه #واله #حیران #زلف #سلسله #عشق #جنون #شیفته #پریشان #پاییز_هزار_رنگ #پاییز #آبان
❤ زلف_پریشان
#flowers
#flower
دیدگاه ها (۰)

...برگ های باران خورده را به طبیعت سپردم،چشمان خیس را چه کنم...

...چه غم وقتی جهان از عشق، نامی تازه می گیرداز این بی آبرویی...

...هر که بیند رخ آن دلبر یغمائی رانکند هیچ ملامت من شیدائی ر...

...از دلتنگی ات،پناه آورده امبه عطر گلی کهدوستش داشتی ...#مح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط