بار الهی گنهی تیربه چشمانم زد

بار الهی گنهی تیربه چشمانم زد

دیده ام سست شد و ننگ به دامانم زد

در تمنا که ببینم اثر از روی تو را

عشق تو شعله گرفت و سر و سامانم زد

روز و شب چنگ زدم در پی دیدار تو بس

وصل دیدار به کام آمد و بارانم زد

من به کام آوردم طره ی محبوب تو را

گر چه در راه وصال؛ بادیه طوفانم زد

من همه درطلبت طاعت شبها کردم

بی گمان برق نگاهت به تن وجانم زد

بشکستم ز خود این آینه ی خودبینی

حربه در وادیه ی عشق پریشانم زد
دیدگاه ها (۱.۷k)

عقاید در مورد یه موضوع بسیاره و متفاوتم هست ؛ من همیشه تلاشم...

"کسی بی خبر آمد، مرا دست خودم دادکسی مثل خودم غم، کسی مثل خو...

تقریبا یکی دو هفته از آشنایی من و مهدیه میگذشت که دیدم اوووف...

من سکوت خویش را گم کرده املاجرم در این هیاهو گم شدممن که خود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط