میخواستمت و تمام آنچه که خواستنی بود " تو " بودی .

میدانستم ،
همه چیز را
من حتی تورا نیز میدانستم
و تمام تو را مثل پیراهنی از بر بودم.

من میدانستم که خالصانه و عاشقانه دوستت دارم
و تو!!
قسم میخورم که توهم میدانستی ،
حتی قسم میخورم باتمام وجود نیز مطمن بودی که من عاشقانه ،عاشقت میمانم .

اما نمیدانستم،
من نمیدانستم که عشق " گناه "است
و عاشق بودن "جرم".

بااین وجود ،
تو معشوقه ای میمانی که عشق را نصیب عاشقی کرد که احساس را پوچ میدانست .

من باور دارم که تو باور داری ،تمام قلبم متعلق به توست و این تصویر تمام قلب من است .

#سِودا
#دلنوشته
#خودم_نوشته


▪︎- ¹³ مهرماهِ ¹⁴⁰¹ - ▪︎
⁰¹.⁴²
دیدگاه ها (۳)

از " هنوز:" تا "همیشه"، از " آغازِ هر آغازی" تا پایان و اتمام" هرچیزی" ، از سکوتِ آغشته به فریاد و از فریادِ آلوده به بغض،

همه ی ما در کودکی به دنبال زندگی کردن و زنده بودن در لحظه ایم ،

شیدایی شاید رسم عاشقیست و بی رسمی عاقلی.

ما ساکنانِ روابطِ بی نامیم دستمان در دوستت دارم گفتن باز

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط