رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم

رفتم و زحــمت بیگانگی از کوی تو بردم

آشنـــای تو دلم بود و به دست تو سپردم

اشک دامـان مـــرا گیرد و در پای من افتد

که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم

عـمـر ، پا بـر دل مـن می ‌نـهـد
و می ‌گـذرد

خسته‌ شد چشم من از این همه پاییز و بهار

نـه عجب گر نکنم بر گـل و گـلزار نظـر

در بهاری که دلم نشکـفد از خنده
‌ ی یار


@D_F
دیدگاه ها (۲)

نوروز هم به پایان رسید . . .امیدوارم شروع زیبایی در فروردین ...

زمـانـی کـه جــلـوی" تـلـفـن هـای عــمـومـــی"صــف مـیکـشـیـ...

#پنج_شنبه_است یاد کنیم از گذشتگانبا نثار کردن فاتحه وصلواتبر...

آغوش تو را ...؟ با هیچ بهشتی عوض نمیکنم ...! من را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط