ازدواج اجباری
#ازدواج_اجباری
پارت 53
جیمین بهتره دهنتو ببندی
و گرنه بد میشه برات
ات چیزی نگفت و رفت
جیمین رفت پیش پسرا تا بهشون بگه بیان عروسیش
نامجون : چی شده ؟
شوگا : جیمین؟ اینجا چیکار میکنی
جیمین : کاری ندارم
فقطمیخاستم بگم فردا عروسیمه بیاید
جیهوپ : مگه عروسی نگرفتید با ات ؟
جیمین : با یونا ات فقط خدمتکاره
جانگ کوک : جیمین ؟ تو اینطوری بودی ؟ من تورو اینطوری نمیدیدم که یه زن رو ول کنی بری زن خودتو بگیری ؟
جین : هرچقدرم علاقه نداشته باشی
بازم زنته
تهیونگ : واقعا که
جیمین : به هیچکس مربوط نیست اگه خواستید بیاید با زناتون
جیمین رفت که یونا رو از بیمارستان ورداره
و برن لباس عروس بخرن
جیمین رسید بیمارستان
یونا : ج..جیمین اومدی ؟
جیمین : عشقم بریم لباس بخریم؟
یونا : ب..باشه
جیمین و یونا رفتن به سمت مزون لباس عروس و داماد
جیمین : اول تو بپوش
یونا : اینو میخام ..
جیمین : باشه برو پروف کن
ویو جیمین :
وقتی امد بیرون
یه احساسی داشتم
لباسش بهش نمیومد
و از کاری که با ات کردم پشیمون بودم
لباس عروس به ات خیلی بیشتر میامد
یونا : جیمین..جیمین
جیمین : ب..بله
یونا : بهم میاد ؟ ( عکسشو میذارم)
جیمین : اره همینو میخای ؟
یونا : اره اوپا ولی خیلیگرونه ها
جیمین : عب نداره
یونا : حالا تو کت شلوار بپوش جیمین
جیمین کت شلوار مشکی انتخاب کرد و پوشید ( عکسشو میذارم)
جیمین پوشید و امد بیرون
یونا : شبیهه ماهه شدی
چقد بهت میاد جیمین
جیمین : مرسی
همینارو میخایم
جیمین و یونا خریدن و رفتن بیرون
یونا : جیمین بنظرت بچمون شبیه کی میشه ؟
جیمین : نمیدونم
یونا : دختر دوست داری یا پسر؟
جیمین : فرقی نداره سالم باشه
یونا : اوپا
میخام راجب ات یه چیزی بهت بگم
جیمین : بگو
یونا : ات...
پارت 53
جیمین بهتره دهنتو ببندی
و گرنه بد میشه برات
ات چیزی نگفت و رفت
جیمین رفت پیش پسرا تا بهشون بگه بیان عروسیش
نامجون : چی شده ؟
شوگا : جیمین؟ اینجا چیکار میکنی
جیمین : کاری ندارم
فقطمیخاستم بگم فردا عروسیمه بیاید
جیهوپ : مگه عروسی نگرفتید با ات ؟
جیمین : با یونا ات فقط خدمتکاره
جانگ کوک : جیمین ؟ تو اینطوری بودی ؟ من تورو اینطوری نمیدیدم که یه زن رو ول کنی بری زن خودتو بگیری ؟
جین : هرچقدرم علاقه نداشته باشی
بازم زنته
تهیونگ : واقعا که
جیمین : به هیچکس مربوط نیست اگه خواستید بیاید با زناتون
جیمین رفت که یونا رو از بیمارستان ورداره
و برن لباس عروس بخرن
جیمین رسید بیمارستان
یونا : ج..جیمین اومدی ؟
جیمین : عشقم بریم لباس بخریم؟
یونا : ب..باشه
جیمین و یونا رفتن به سمت مزون لباس عروس و داماد
جیمین : اول تو بپوش
یونا : اینو میخام ..
جیمین : باشه برو پروف کن
ویو جیمین :
وقتی امد بیرون
یه احساسی داشتم
لباسش بهش نمیومد
و از کاری که با ات کردم پشیمون بودم
لباس عروس به ات خیلی بیشتر میامد
یونا : جیمین..جیمین
جیمین : ب..بله
یونا : بهم میاد ؟ ( عکسشو میذارم)
جیمین : اره همینو میخای ؟
یونا : اره اوپا ولی خیلیگرونه ها
جیمین : عب نداره
یونا : حالا تو کت شلوار بپوش جیمین
جیمین کت شلوار مشکی انتخاب کرد و پوشید ( عکسشو میذارم)
جیمین پوشید و امد بیرون
یونا : شبیهه ماهه شدی
چقد بهت میاد جیمین
جیمین : مرسی
همینارو میخایم
جیمین و یونا خریدن و رفتن بیرون
یونا : جیمین بنظرت بچمون شبیه کی میشه ؟
جیمین : نمیدونم
یونا : دختر دوست داری یا پسر؟
جیمین : فرقی نداره سالم باشه
یونا : اوپا
میخام راجب ات یه چیزی بهت بگم
جیمین : بگو
یونا : ات...
۱۲۶.۰k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.