جانی دوباره داد به نبض ترانهام

.
جانی دوباره داد به نبضِ ترانه‌ام
بر تار و پودِ هر غزل عاشقانه‌ام

بال و پرم گشود و به وقتِ سپیده بُرد
بر پشت‌بام خانه‌ی عشق، آشیانه‌ام

باید سراغِ قلب من از آسمان گرفت
در کوچه‌های شعر بجویی نشانه‌ام

با خنده‌ای به روحِ دلم بال و پر بده
با چشم مهربانِ خودت آب و دانه‌ام

با تو همیشه خرّم و سبز است حالِ دل
با من بمان که بی‌تو هزاران بهانه‌ام

در سایه‌سارِ سبزِ سرِ سربه‌راهِ دوست
هر روزِ من بهار شد و جاودانه‌ام...

#محسن_زعفرانیه
دیدگاه ها (۱)

مرسی که هستی و هستی رارنگ می‌‌آمیزیهیچ چیز از تو نمی‌خواهمفق...

دوباره به آفتاب سلامی دوباره دادم!سلام می‌کنم به باد به بادب...

.گاهی هوای بال و پرت را به من بدهسوزِ نگاهِ مختصرت را به من ...

همواره معتقد بودم برای خدا عشق بسیار بیشتر از ایمان ارزش دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط