گفته بودی درد دل کن تا دلت را غم گرفت

‍ گفته بودی درد دل کن تا دلت را غم گرفت
پس کجایی ؟ تا ببینی که دلم ماتم گرفت


بی وفا سنگ جفای تو مرا آخر شکست
چهره ام ویرانتر از ویرانه های بم گرفت


زخم دلها یک طرف زخم زبان بدتر ازآن
زخم های کهنه کی از طعنه ها مرحم گرفت ؟


غم مخور غمگینترین شاعر شدم از غصه ها
دست بی رحمِ که بود من وَ تو را از هم گرفت؟


مثل هر شب تا سحر بیدارم و بیخوابی ام
لذت آرامشم را هر زمان هردم گرفت


نیستم من اهل نفرین خوب میدانی ولی
ترسم این است عاقبت گویند تو را آهم گرفت


من شدم سنگ صبوری بر تمام خاطرات
پس کجایی؟ تا ببینی که دلم ماتم گرفت

#جوادالماسی
دیدگاه ها (۳)

زمان، زمان بلوغ است و فصل، فصل هرسدل شکسته ی خود را بریدم از...

به به

ادمها ثانیه به ثانیه رنگ عوض می کنند...ازادم های یک ساعت دیگ...

دوران نامزدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط