عروسی تموم شدو رفتیم خونه هامون تو راه انقدر خوش گذشت

عروسی تموم شدو رفتیم خونه هامون تو راه انقدر خوش گذشت😍
وقتی رسیدیم به خونه بقیه رفتن خونه خودشون
منو حامی رفتیم خونه خودمون
حامی: بریم؟!🥲
نادیا: من استرس دارممم😭
۰
۰
۰
۰
۰جاخالییی

صبح شد

گوشی حامی زنگ خورد مامان لیلا بود
حامی: الو سلام
مامان لیلا: سلااام شاداماد خواب بودی؟
حامی: اره🥲
مامان لیلا: پاشیننن بیاین خونه ما ناهار
حامی: مگه ساعت چنده
مامان لیلا: ساعت ۱😐
حامی: واااای ما دیشب ۳ خوابیدیم
مامان لیلا: خب ۰۰۰ ولش کن نمیگم پاشین بیاین😂
حامی : چشم🤭

بلند شدم و نادیارو بیدار کردم
نادیا؟
من: بیدارم حامی
حامی: عه خب پاشو حاضر شو بریم خونه مامانم واینا
من: باشه فقط پتورو برنداری
حامی: چرا؟
من: تو بهتر میدونیی🤭😂
حامی : هاااا گرفتممم😃😄

بلند شدم و رفتم یه دوش گرفتم حاضر شدیم رفتیم
رسیدیم خونه مامان لیلا

وقتی وارد شدیم همه واسمون دست زدن و جیغ زدن
دیدگاه ها (۱۴۰)

@hamim_babaبچه ها چنل شادممممعضو شید داخل شاد اینجایم رمان م...

منو تو شاید دنیامون یکی بود

بچه ها رمانو یک ساعت نوشتم نیومد🤨

😂

بیب من برمیگردمپارت : 77به خونه رفتیم ساعت ۶ عصر بود سریع حا...

پارت ۱۶ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط