ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ

ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ

صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ

ماییم و لبا لب شدن از یار و دگر هیچ

منصور و اناالحق زدن از دار و دگر هیچ

گر راه به مرهمکده عشق بیابی

الماس بنه بر دل افکار و دگر هیچ

بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ

کای وای زمحرومی دیدار و دگر هیچ

در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری

گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ

از کعبه گر این بار برونم بگذارند

ناقوس به دست آرم و زنّار ودگر هیچ

عرفی به غلط شهر ه شهرست ببینید

صد گل زده بر گوشه دستار ودگر هیچ
دیدگاه ها (۲)

من تلاشمو کردمدوییدم سمتتعلاقمو نشون دادمبهت فهموندم که دوست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط