چشمهایش همه آن چیزی را که صدایش نمیتوانست به من گفت

چشم‌هایش همه‌ آن چیزی را که صدایش نمی‌توانست، به من گفت. ما هزاران کلمه با هم حرف زدیم؛ بی‌آنکه واژه‌ای گفته باشیم.

#میا_شریدن
دیدگاه ها (۰)

💭و من هر روز صبحفرشته ایی را می بینم که نه بال داره نه در آس...

گناه شیرینی هستی!ممنوعه ی عشق،دوستت دارم ...و این شرعی ترین،...

شب میان شهر رخنه کرده است کوچه غرق در سکوتِ مبهمی ست خواب، ا...

💭اگر آخرین دفاعِ ما کلمات باشندمن با آنها تو را در آغوش میگی...

زیباترین لبخند جهان را داشت آن شب کنارم خوابیده بود بیدار شد...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

عمومی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط