آزاده ای بودم که بعد از جنگ
آزاده ای بودم که بعد از جنگ
افتاده ام در قعرِ زندانت
مردم به فکرِ عطرِ موهایت
شاعر حواسش پرتِ چشمانت ...
میخواستم مال خودم باشی
تا چشمِ تو لشگر کشی کردم
آغوش خود را باز کن تا من
همراه تو از جنگ برگردم ...
ایمان بیاور تا که در عشقت
با شعرها پیغمبرت باشم
من را به بپوشان بر تنت تا خود
پیراهنی بر پیکرت باشم ...
باران ببارد .. عشق هم باشد
یک یار شیرین در برت باشد
اصلا چه بهتر زیر این باران
وقتی که عشقت همسرت باشد ...
وقتی که شاهِ چشم او باشی
لبخندِِ او تاج سرت باشد
وقتی نباشد پیشِ تو حتماً
آن روز ، روزِ آخرت باشد ...
از تار مویت شعر میبافم
مشکی تر از شب های تنهایی
مقصود و منظورم خودت هستی
معشوقه ی دردانه ی مایی ...
#مریم_قهرمانلو
افتاده ام در قعرِ زندانت
مردم به فکرِ عطرِ موهایت
شاعر حواسش پرتِ چشمانت ...
میخواستم مال خودم باشی
تا چشمِ تو لشگر کشی کردم
آغوش خود را باز کن تا من
همراه تو از جنگ برگردم ...
ایمان بیاور تا که در عشقت
با شعرها پیغمبرت باشم
من را به بپوشان بر تنت تا خود
پیراهنی بر پیکرت باشم ...
باران ببارد .. عشق هم باشد
یک یار شیرین در برت باشد
اصلا چه بهتر زیر این باران
وقتی که عشقت همسرت باشد ...
وقتی که شاهِ چشم او باشی
لبخندِِ او تاج سرت باشد
وقتی نباشد پیشِ تو حتماً
آن روز ، روزِ آخرت باشد ...
از تار مویت شعر میبافم
مشکی تر از شب های تنهایی
مقصود و منظورم خودت هستی
معشوقه ی دردانه ی مایی ...
#مریم_قهرمانلو
- ۱.۲k
- ۳۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط