برادر سارا با فریاد و عربده کشی به سالن نزدیک شد برادر س

برادر سارا با فریاد و عربده کشی به سالن نزدیک شد. برادر سارا فریاد می آمد و هر کس می خواست مانع او شود را با مشت و لگد پس می زد.
التماس های مادر و فریادهای پدر سارا هم که با التماس می خواستن میشل این ماجرا را تمام کند, شنیده می شد میشل وارد سالن شد.
میشل فریاد کشید: سارا مگه نگفتم حق نداری به این مرکز لعنتی تروریستی بیای! میکشمت احمق.....
شماهام جمع کنین این بساط غیرقانونی رو! وگرنه خودم جمعش میکنم.
همه نگران و مضطرب شده بودند. سارا مثل بید می لرزید، آقای تهرانی سعی داشت آرام به میشل نزدیک شود و او را کنترل کند. میشل با دست سارا را نشان داد و گفت: ((کاری با هیچ کس ندارم. اما شما حق ندارین مغز یه دخترنادون رو شستشو دهید و پارچه های مسخره سرش کنین.) و می خواست قدمی به سمت سارا بردارد که آقای تهرانی مچ دست او را محکم گرفت و چشم در چشم او دوخت و‌گفت: مطمئنی که این همه سر و صدا به خاطر همین تکه پارچه هست؟ مطمئنی فردا نمیگی با‌ تفکرات و عقاید او مشکل داری؟
آقای تهرانی آرام رو به سارا قدم‌برداشت و ادامه داد:
خدای حکیم و مهربانی که رعایت حجاب رو برای انسانها لازم می دونه، رعایت پوشش رو برای شرایطی اضطراری مثل شرایط تو لازم نمی دونه. دخترم در شرایطی که تهدید به قتل شدی برای حرکتت در مسیر حق و حقیقت، میتونی موقت حجاب رو برداری تا در آینده، به خواست خداوند گشایشی برات ایجاد بشه.

سارا در حالی که دو قطره اشک از چشم هایش پایین می ریخت کف دست هایش را روی سرش گذاشت و با صدایی لرزان ولی پر اطمینان گفت: (( هرگز!... من تازه مالک این تاج شده ام. هرگز به کسی اجازه توهین و دست درازی بهش رو نمیدم. حتی اگه جونم رو بگیره.»

#ستاره_ها_چیدنی_نیستند
#حجاب # بریده_کتاب
دیدگاه ها (۰)

برادر سارا با فریاد و عربده کشی به سالن نزدیک شد. برادر سارا...

اگه اجازه بدین مطالبی هم من بگم. با خانم ایلیکینا کاملا مواف...

✅این اثر در واقع یک مقاله‌رمان و تلفیقی است از داستان و واقع...

ممنونم ايفينا ، موارد دیگری هم هست که ما تا همین میزان پسند ...

ازمایشگاه سرد

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت هفتـم🌚✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط