پارت چهل
#پارت_چهل
رها: میخواستم برم بیرون که یهو کسیو که جلوی در دیدم باور نمیکردم اون طاها بود و داشت هی بهم نزدیک و نزدیک تر میشد که هولم داد رو تخت و درو قفل کرد بعد امد نزدیک منو روم خیمه زد بوی الکل میداد معلوم بود مسته که یهو لباشو گذاشت رو لبام شروع کرد به خوردن هر چقدر مشت میزدم به سینش عین خیالش نبود بعد رفت سراغ گردنم که من داد زدم یکی بیاد کمکم که طاها در گوشم گفت
طاها: همه رفتن کسی نیست بیاد نجاتت بده
رها: طاها تو الان مستی نمیفهمی چیکار میکنی میشه ولم کنی
طاها: نچ
رها: بعد طاها میخاست مانتومو در بیاره که نزاشتم بعد منو گذاشت لای پاهاش بعد مانتومو و شالمو دراورد بعد زیپ لباسمو باز کردو گفت
طاها: یه شبه دیگه چی میشه
رها:من فقط التماس میکردم ولی اون به کارش ادامه میداد بعد چند دقیقهامد کنارم منو محکم گرفت تو بغلش گرفت خوابید
طاها:صبح با سر درد از خواب بیدار شدم که رها هم با تکون های من بیدار شد تا منو دید زد زیر گریه
طاها: رها چیشده بیا بغلم ببینم
رها: با گریه رفتم بغلش که گفت
طاها: چیشده بگو
رها: همه چی رو براش تعریف کردم
طاها: متسفم
رها:(سکوت) همین متسفم
طاها: پاشو حاضر شو بریم
رها: اوکی لباسامو پوشیدم رفتیم خوـنه که طاها گفت برو حموم بعد بیا ناهار
رها: باشه ولی طاها یه چیزی
طاها: بگو
رها: میشه دیگه... هیچی ولش کن
طاها: یا یه حرفو کامل بگو یا اون حرفو نزن حالام بگو
رها: میشه دیگه...
لایک♥کامنت💌فراموش نشه 😘😘😍😍
رها: میخواستم برم بیرون که یهو کسیو که جلوی در دیدم باور نمیکردم اون طاها بود و داشت هی بهم نزدیک و نزدیک تر میشد که هولم داد رو تخت و درو قفل کرد بعد امد نزدیک منو روم خیمه زد بوی الکل میداد معلوم بود مسته که یهو لباشو گذاشت رو لبام شروع کرد به خوردن هر چقدر مشت میزدم به سینش عین خیالش نبود بعد رفت سراغ گردنم که من داد زدم یکی بیاد کمکم که طاها در گوشم گفت
طاها: همه رفتن کسی نیست بیاد نجاتت بده
رها: طاها تو الان مستی نمیفهمی چیکار میکنی میشه ولم کنی
طاها: نچ
رها: بعد طاها میخاست مانتومو در بیاره که نزاشتم بعد منو گذاشت لای پاهاش بعد مانتومو و شالمو دراورد بعد زیپ لباسمو باز کردو گفت
طاها: یه شبه دیگه چی میشه
رها:من فقط التماس میکردم ولی اون به کارش ادامه میداد بعد چند دقیقهامد کنارم منو محکم گرفت تو بغلش گرفت خوابید
طاها:صبح با سر درد از خواب بیدار شدم که رها هم با تکون های من بیدار شد تا منو دید زد زیر گریه
طاها: رها چیشده بیا بغلم ببینم
رها: با گریه رفتم بغلش که گفت
طاها: چیشده بگو
رها: همه چی رو براش تعریف کردم
طاها: متسفم
رها:(سکوت) همین متسفم
طاها: پاشو حاضر شو بریم
رها: اوکی لباسامو پوشیدم رفتیم خوـنه که طاها گفت برو حموم بعد بیا ناهار
رها: باشه ولی طاها یه چیزی
طاها: بگو
رها: میشه دیگه... هیچی ولش کن
طاها: یا یه حرفو کامل بگو یا اون حرفو نزن حالام بگو
رها: میشه دیگه...
لایک♥کامنت💌فراموش نشه 😘😘😍😍
۱۹.۴k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.