دو هزار ملک بخشد، شه عشق هر زمانی
دو هزار ملک بخشد، شه عشق هر زمانی
من از او به جز جمالش، طمعی دگر ندارم
ندهم دلم به جز او نکنم نظر بجز او
چکنم که گشتم عاشق هنری دگر ندارم
به سرم بجز هوایش و دو چشم پر گناهش
به خدا بجز وفایش هوسی به سر ندارم
شده ام فدای رویش نکند نظر به سویم
چکنم که در فرافش شرری دگر ندارم
شده ام چنین گرفتار و به درد عشق بیمار
شده است دوای دردم چه اثر خبر ندارد
من از او به جز جمالش، طمعی دگر ندارم
ندهم دلم به جز او نکنم نظر بجز او
چکنم که گشتم عاشق هنری دگر ندارم
به سرم بجز هوایش و دو چشم پر گناهش
به خدا بجز وفایش هوسی به سر ندارم
شده ام فدای رویش نکند نظر به سویم
چکنم که در فرافش شرری دگر ندارم
شده ام چنین گرفتار و به درد عشق بیمار
شده است دوای دردم چه اثر خبر ندارد
۴.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.