ازدواج اجباری پارت 27
شیومن:سانامی جونم..... من نمی خوام برمممم 🥺
سانامی :هققققق .....
جیمین:ساراکو بیا شیومن رو برسون خونه.
*بله عاقا.. چشم
چند مین بعد
شیومن رفت و سانامی داشت انیمه میدید و رو مبل لش کرده بود.
جیمین :چی نگاه میکنی!؟
سانامی :نهههههههههه..... دازااااااااای.... عزیزمممم.... اونجا نرو میکشنت.... اینا همش نقشس، گول نخورررررر 🥺🥺😭😭
جیمین :😑
جیمین نزدیک سانامی شد. سرش سانامی رو از رو متکا برداشت و گذاشت رو پاش.
سانامی :جیمینا.....
جیمین :جون دلم؟؟ 😏
سانامی :میشه بهم یه قول بدی؟
جیمین :تو جون بخواه.
سانامی :میشه قول بدی همیشه کنارم بمونی و هیچوقت ولم نکنی؟
جیمین :قول میدم تا وقتی بمیرم کنارت باشم.
سانامی سرش رو از رو پای جیمین برداشت. صورتشو نزدیک صورت جیمین برد و لباشو اروم رو لبای جیمین گذاشت. لباشو برداشت و از رو کاناپه بلند شد.
ولی هنوز قدمی برنداشته بود که جیمین دستش رو گرفت و کشیدش سمت خودش و بوسه ی عمیقی رو لباش به جا گذاشته.
شروع به خوردن لب پایین سانامی کرد و می مکیدش.
جیمین :خودت شروع کردی 😈
سانامی :ترخداااا.... ولم کن میخوام دازای ببینم....
جیمین مجبور شد سانامی رو براید استایل بلند کنه اخه سانامی چهار چنگولی کاناپه رو گرفته بود و نمی گذاشت کسی از جاش تکونش بده .
جیمین بردش طبقه ی بالا تو اتاقشون.
سانامی رو خوابوند رو تخت و.......
(بچه ها شرمنده ولی تصمیم گرفتم سنشون رو بیشتر کنم.
الان 18 سالشونه.!
ببخشید. شرمنده😕😑)
سانامی :هققققق .....
جیمین:ساراکو بیا شیومن رو برسون خونه.
*بله عاقا.. چشم
چند مین بعد
شیومن رفت و سانامی داشت انیمه میدید و رو مبل لش کرده بود.
جیمین :چی نگاه میکنی!؟
سانامی :نهههههههههه..... دازااااااااای.... عزیزمممم.... اونجا نرو میکشنت.... اینا همش نقشس، گول نخورررررر 🥺🥺😭😭
جیمین :😑
جیمین نزدیک سانامی شد. سرش سانامی رو از رو متکا برداشت و گذاشت رو پاش.
سانامی :جیمینا.....
جیمین :جون دلم؟؟ 😏
سانامی :میشه بهم یه قول بدی؟
جیمین :تو جون بخواه.
سانامی :میشه قول بدی همیشه کنارم بمونی و هیچوقت ولم نکنی؟
جیمین :قول میدم تا وقتی بمیرم کنارت باشم.
سانامی سرش رو از رو پای جیمین برداشت. صورتشو نزدیک صورت جیمین برد و لباشو اروم رو لبای جیمین گذاشت. لباشو برداشت و از رو کاناپه بلند شد.
ولی هنوز قدمی برنداشته بود که جیمین دستش رو گرفت و کشیدش سمت خودش و بوسه ی عمیقی رو لباش به جا گذاشته.
شروع به خوردن لب پایین سانامی کرد و می مکیدش.
جیمین :خودت شروع کردی 😈
سانامی :ترخداااا.... ولم کن میخوام دازای ببینم....
جیمین مجبور شد سانامی رو براید استایل بلند کنه اخه سانامی چهار چنگولی کاناپه رو گرفته بود و نمی گذاشت کسی از جاش تکونش بده .
جیمین بردش طبقه ی بالا تو اتاقشون.
سانامی رو خوابوند رو تخت و.......
(بچه ها شرمنده ولی تصمیم گرفتم سنشون رو بیشتر کنم.
الان 18 سالشونه.!
ببخشید. شرمنده😕😑)
۱۱.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.