ازدواج اجباری پارت 25
جیمین : این کارت بی تاوان نمی مونه
بلند شد و سانامی رو پرت کرد رو تخت.
سانامی :جیییییییییییغ
جیمین خیمه زد رو سانامی و لباشو گذاشت رو لبهای سانامی و سانامی دیگه نتونست جیغ بزنه .
شروع کرد به مکیدن و اون وسطا گاز های ریزی به لب پایین سانامی میزد.
بعد محکم تر شد. زبونش رو میکشید رو لبای سانامی لیسشون میزد. اینقدر تند تند می مکید که سانامی نزدیک بود خفه بشه.
جیمین اروم اروم دستش رو برد سمت لباس سانامی و درش آورد. همینجور شلوارش .
سانامی:اوووممممم ...... اوووممممم.....
جیمین لباسش رو در اورد و دست می کشید رو رون های سانامی .
کم کم اومد سمت گردنش و شروع به مکیدن گردن سانامی .
به قدری که کبود شد.
سرشو گذاشت رو سینه های سانامی و خوابید.
سانامی :این الان چی بود؟؟
جیمین: تاوان !
سانامی :😅
سانامی :جیمین پاشو لباس بپوشم.
جیمین :یکم دیگه.
سانامی :پاشو خودتو لوس نکن.
جیمین :هوووووووووووم..... نمو خواااااام....
سانامی :فقط 5 دقیقه...
سانامی اروم سر جیمین رو نوازش میکرد.
پرش زمانی
ساعت 4بعد از ظهر
سانامی :گشنمههههههه .
جیمین :الان میگم از بیرون برامون غذا بیارن .
سانامی :هوووووووووووم ، پیتزاااااااا
جیمین :به یکی از دوستامم میگم بیاد.
سانامی :اوک
بیست مین بعد
سانامی :اخییییش خوش مژه بود.
دینگ دینگ
سانامی پرید سمت در و در و وا کرد
جیمن :سانااااا مگه میدونی کی بود؟؟
سانامی :وااااای 😨راست میگی. ......
دست گیره در رفت پایین و در اروم اروم باز شد
سانامی از شدت ترس رفت پشت جیمین.
در دیگه الان کاملا باز شده بود
بلند شد و سانامی رو پرت کرد رو تخت.
سانامی :جیییییییییییغ
جیمین خیمه زد رو سانامی و لباشو گذاشت رو لبهای سانامی و سانامی دیگه نتونست جیغ بزنه .
شروع کرد به مکیدن و اون وسطا گاز های ریزی به لب پایین سانامی میزد.
بعد محکم تر شد. زبونش رو میکشید رو لبای سانامی لیسشون میزد. اینقدر تند تند می مکید که سانامی نزدیک بود خفه بشه.
جیمین اروم اروم دستش رو برد سمت لباس سانامی و درش آورد. همینجور شلوارش .
سانامی:اوووممممم ...... اوووممممم.....
جیمین لباسش رو در اورد و دست می کشید رو رون های سانامی .
کم کم اومد سمت گردنش و شروع به مکیدن گردن سانامی .
به قدری که کبود شد.
سرشو گذاشت رو سینه های سانامی و خوابید.
سانامی :این الان چی بود؟؟
جیمین: تاوان !
سانامی :😅
سانامی :جیمین پاشو لباس بپوشم.
جیمین :یکم دیگه.
سانامی :پاشو خودتو لوس نکن.
جیمین :هوووووووووووم..... نمو خواااااام....
سانامی :فقط 5 دقیقه...
سانامی اروم سر جیمین رو نوازش میکرد.
پرش زمانی
ساعت 4بعد از ظهر
سانامی :گشنمههههههه .
جیمین :الان میگم از بیرون برامون غذا بیارن .
سانامی :هوووووووووووم ، پیتزاااااااا
جیمین :به یکی از دوستامم میگم بیاد.
سانامی :اوک
بیست مین بعد
سانامی :اخییییش خوش مژه بود.
دینگ دینگ
سانامی پرید سمت در و در و وا کرد
جیمن :سانااااا مگه میدونی کی بود؟؟
سانامی :وااااای 😨راست میگی. ......
دست گیره در رفت پایین و در اروم اروم باز شد
سانامی از شدت ترس رفت پشت جیمین.
در دیگه الان کاملا باز شده بود
۲۱.۸k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.