فیک سرنوشت پارت 1
فیک سرنوشت پارت 1
12 مارس 2007:
... : توی حرومزاده پاروی دُم بد کسی گذاشتی(سمتش خم شدم) میخوای یه چیز جالب رو بدونی(رفتم دم گوشش) من آدمی رو ک بی مصرف باشه میکشم پس...تو هم جزو همونایییییییی*با داد*
بلند شدم و داشتم میرفتم ک شنیدم گفت: او.... اون انتقا..م منو می...میگیره مطم..ئن باش
برگشتم سمتش و پوزخندی زدم و گفتم:اونایی ک قبل از تو اومدن همین رو گفتن
و رو ب یکی از افرادم گفتم ک بنزین بریزه روش...
الان فقط جنازه سوختش اینجاس
این سزای کسی هست ک بم خیانت میکنه و بی مصرف میشه
نه خود اون شخص بلکه خانواده اش رو هم میکشم
این روند مافیاست
وقتی از این کار میای بیرون ک مرده باشی.
من مین ته سان دختر ارشد خانواده بزرگ مین
فرزند خانم کانگ هه رین و اقای مین هو یون
دختری سرد ک هیچ دوستی جز پدرش و یک شخص خاص نداره
بقیه ازش دوری میکنن
ادمای دوروبرش اونو هیولا میبینن
ولی خب کی اهمیت میده
تا وقتی ک عدالت و قانون مافیا با من پا بر جاس
این مافیا بدون من هیچِ
من وقتی پایان میرسم...
ک کسی که لایق این کاره رو جای خودم بزارم
از وقتی ب دنیا اومدم سرنوشت من با مافیا گره خورد از بچگی دخترونگی نکردم ب جاش یاد گرفتم چطوری دعوا کنم و ادم سردی باشم کسی ک رحم نداره
اولین درسم این بود ک نباید نقطه ضعفی داشته باشی...
ولی من از همون اول عاشقش شدم....
خب این اولین فیک من هست و واقعا یه دفعه ای دارم اینو مینویسم😶🚬
راستش رو بخواین من خیلی فیک و بوک های زیادی رو خوندم
دوست داشتم من هم یه چیز بنویسم و این شد حاصل کلی تصور😐✨
خدایی یه راز میخوام بهتون بگم😃من یه بیکار ب تمام معنام ک توی دفتر یادداشت گوشیم اینو نوشتم و جالب اینجاس الان ساعت 4:55 صبح هست😂😂
و اگه دوست داشتین ک این فیک رو ادامه بدم لایک و کامنت بزارین🙂💙
12 مارس 2007:
... : توی حرومزاده پاروی دُم بد کسی گذاشتی(سمتش خم شدم) میخوای یه چیز جالب رو بدونی(رفتم دم گوشش) من آدمی رو ک بی مصرف باشه میکشم پس...تو هم جزو همونایییییییی*با داد*
بلند شدم و داشتم میرفتم ک شنیدم گفت: او.... اون انتقا..م منو می...میگیره مطم..ئن باش
برگشتم سمتش و پوزخندی زدم و گفتم:اونایی ک قبل از تو اومدن همین رو گفتن
و رو ب یکی از افرادم گفتم ک بنزین بریزه روش...
الان فقط جنازه سوختش اینجاس
این سزای کسی هست ک بم خیانت میکنه و بی مصرف میشه
نه خود اون شخص بلکه خانواده اش رو هم میکشم
این روند مافیاست
وقتی از این کار میای بیرون ک مرده باشی.
من مین ته سان دختر ارشد خانواده بزرگ مین
فرزند خانم کانگ هه رین و اقای مین هو یون
دختری سرد ک هیچ دوستی جز پدرش و یک شخص خاص نداره
بقیه ازش دوری میکنن
ادمای دوروبرش اونو هیولا میبینن
ولی خب کی اهمیت میده
تا وقتی ک عدالت و قانون مافیا با من پا بر جاس
این مافیا بدون من هیچِ
من وقتی پایان میرسم...
ک کسی که لایق این کاره رو جای خودم بزارم
از وقتی ب دنیا اومدم سرنوشت من با مافیا گره خورد از بچگی دخترونگی نکردم ب جاش یاد گرفتم چطوری دعوا کنم و ادم سردی باشم کسی ک رحم نداره
اولین درسم این بود ک نباید نقطه ضعفی داشته باشی...
ولی من از همون اول عاشقش شدم....
خب این اولین فیک من هست و واقعا یه دفعه ای دارم اینو مینویسم😶🚬
راستش رو بخواین من خیلی فیک و بوک های زیادی رو خوندم
دوست داشتم من هم یه چیز بنویسم و این شد حاصل کلی تصور😐✨
خدایی یه راز میخوام بهتون بگم😃من یه بیکار ب تمام معنام ک توی دفتر یادداشت گوشیم اینو نوشتم و جالب اینجاس الان ساعت 4:55 صبح هست😂😂
و اگه دوست داشتین ک این فیک رو ادامه بدم لایک و کامنت بزارین🙂💙
۲۲.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۰