سجاده گشودم که بخوانم غزلم را

سجاده گشــودم که بخوانم غزلـــم را
سمتی که تویی،عقربه ی قبله نما رفت!

در بین غــــزل نـــــامِ تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه ، صدا رفت!

بیرون زدم از خانه ؛ یکی پشتِ سرم گفت:
این وقتِ شب این شاعر دیوانه ، کجا رفت؟!

من بودم و زاهد ، به دو-راهی که رسیدیم
من سمتِ شما آمدم ؛ او سمتِ خدا رفت
دیدگاه ها (۵)

کاش من همبهانه ای بودم در دستت.دست تو باشم،چه فرقی می کندرفت...

راز عشقت با کسی هرگز نمی گویم بدان گرچه می دانم غمت...

این گل تقدیم به اونایی کههمین الان انلاین هستنو تقدیم بهقلب ...

آنجا را نمیدانم...اما اینجا تا پیراهنت را سیاه نبینندباور نم...

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفتدر من غزلی درد کشید و سرِ ز...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط