صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد

.
صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد
لاله زلف سرکشش را شانه کرد و ناز شد

شبنم از خورشید عالم تاب، جانی تازه یافت
رفت بالاتر ز جو با ابرها دمساز شد

شاپرک آهسته نبض نرگس رعنا گرفت
ارغوان جامی به چنگ آورد و بس طنّاز شد

صخره با امواج دریا صورتش را خوب شست
کار رستوران دریا با سحر آغاز شد

اردکی از زیر پرها سر درآورد و نشست
چلچله پرپرزنان هم سفره ی صد غاز شد

بوی صبح و زندگی شوری چنین برپا نمود
گفت عارف یا رب و با بلبلان هم ساز شد
دیدگاه ها (۳)

جمعه احوال عجیبی داردهر کس از عشق نصیبی دارددر دلم حس غری...

نـگو هــرگــز خــداحــافـظ #خداحافظ که میگویی دلم از درد می...

باز شد آذر و هنگام تفرّج در باغخش خش برگ و صدای نخراشیده ی ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط