باز شد آذر و هنگام تفرّج در باغ
باز شد آذر و هنگام تفرّج در باغ
خش خش برگ و صدای نخراشیده ی زاغ
دست در دست گلم، شانه به شانه، چه شود!!!
لحظه ای خستگی و نیمکت و نور چراغ
هوس گرمیِ آغوش در آن تنگ غروب
دست در گردن یار و دو سه تا بوسه ی داغ
وزش وحشی و سوزنده و طغیانگر باد
و کبودیِ لب و گونه و سرخیِ دماغ
چشمهایم که به چشمان قشنگش زده زل
دستهایم که گرفته ست ز موهاش سراغ
لحظه ی عاشقی و شاهد عشق من و او
چند گنجشک و قناری، دو کبوتر، سه کلاغ...
خش خش برگ و صدای نخراشیده ی زاغ
دست در دست گلم، شانه به شانه، چه شود!!!
لحظه ای خستگی و نیمکت و نور چراغ
هوس گرمیِ آغوش در آن تنگ غروب
دست در گردن یار و دو سه تا بوسه ی داغ
وزش وحشی و سوزنده و طغیانگر باد
و کبودیِ لب و گونه و سرخیِ دماغ
چشمهایم که به چشمان قشنگش زده زل
دستهایم که گرفته ست ز موهاش سراغ
لحظه ی عاشقی و شاهد عشق من و او
چند گنجشک و قناری، دو کبوتر، سه کلاغ...
۲۵۰
۳۰ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.