جونگکوک با پیشبندی پر از لکههای رنگی روی لباس با یک

جونگ‌کوک، با پیش‌بندی پر از لکه‌های رنگی روی لباس، با یک قلم‌موی بزرگ در دست، با تمام توان مشغول نقاشی روی یک بوم بسیار بزرگ است. هدف او نقاشی کل آسمان یک روز تابستانی است.
جونگ‌کوک: (صدای هیجان‌زده)
ا/ت! بیا ببین! رنگ آبی آسمون داره یه کم زیادی “آبی” میشه! فکر کنم باید یه قطره خنده بهش اضافه کنم!
ا/ت در گوشه‌ای مشغول
تزیین قاب‌های عکس قدیمی با گل‌های خشک شده است. شما لبخند می‌زنید و با دقت به کار جونگ‌کوک نگاه می‌کنید.
ا/ت:
جونگ‌کوک، اگه خنده اضافه کنی، ممکنه کل نقاشی برق بزنه و همه فکر کنن یه دیسکوی هنریه! یه کم رنگ زرد گرم اضافه کن، اونجا که خورشید داره با شاخه‌های درخت صحبت می‌کنه.
درست در همین لحظه، تهیونگ وارد می‌شود.
او یک کلاه حصیری بامزه بر سر دارد و در دستش سه‌فنجان چای بابونه با طرح قلب‌های کوچک روی کفش‌هایش است.
تهیونگ: (با لحنی شاعرانه و اغراق‌آمیز)
خانمِ هنرمند و آقایِ ابرها! من برای شما دو نفر، بهترین چای دنیا را آورده‌ام. این چای، عصاره‌ی تمام صبح‌های خوب گذشته و تمام امیدهای فرداست!
تهیونگ یکی از فنجان‌ها را به شما می‌دهد و یکی را به
جونگ کوککه با احتیاط از نقاشی فاصله می‌گیرد.
جونگ‌کوک: (فنجان را می‌گیرد و بو می‌کند)
بوی آرامش میده! ممنون تهیونگ. تو همیشه می‌دونی چطور یه لحظه رو به یه خاطره تبدیل کنی.
ناگهان، تهیونگ یک نقاشی نیمه‌تمام را که روی میز است، برمی‌دارد. نقاشی ساده‌ای از سه خط موازی است: یکی سبز، یکی طلایی و یکی صورتی.
تهیونگ:
ا/ت، این نقاشی تو رو یادته؟ ساده‌ست. سبز تویی، جونگ‌کوک طلایی، و من هم صورتیِ شیطون. این نقاشی فقط برای نشون دادن اینه که چقدر خوبه ما
کنار همیم. مهم نیست دنیا چقدر شلوغ باشه، اینجا پناهگاه ماست.
او به آرامی قاب گل‌های خشک شده‌ی شما را برمی‌دارد و آن را کنار نقاشی سه خطی‌اش قرار می‌دهد. نور آفتاب از پنجره به آن تابیده و غبار طلایی رنگی روی صحنه می‌نشیند.
ا/ت: (به هر دو نگاه می‌کنید، قلبتان پر از گرماست)
ما واقعاً خوش‌شانسیم. این کارگاه، این باغ، و این لحظات… هرچیزی که خلق می‌کنیم، با حضور شما زیباست.
جونگ‌کوک، با یک حرکت ناگهانی، قلم‌موی بزرگش را برمی‌دارد و با یک ضربه سریع و بزرگ، یک قلب بزرگ و زنده در وسط بوم نقاشی آسمانش می‌کشد که تمام رنگ‌های آبی و زرد را در خود جمع کرده است.
جونگ‌کوک:
بیاین قسم بخوریم که حتی اگه هزار سال هم بگذره، همیشه راهی برای رسیدن به این احساس پیدا کنیم!
سه‌تایی کنار هم می‌ایستید، چای می‌نوشید، و از تماشای شاهکار در حال خلق جونگ‌کوک لذت می‌برید. شادی این لحظه، از انرژی خلاقیت، مراقبت متقابل
و اطمینان از دوستی بی‌پایان سرچشمه می‌گیرد.
دیدگاه ها (۰)

هی! ببین چه‌جوری شن‌ها به کفش‌هات چسبیدن، اگه امروز بشوری‌شو...

⭐کیم تهیونگ⭐

وقتی میخوان گردنت و کبود کنن و تو نمیزاری یه روزی عصبانی می...

وقتی یه پسر دیگه رو بغل میکنی•°نامجون:اعصبانی میشه و پسره رو...

چندپارتی

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط