وانشات جونگکوک پارت ۵
وانشات جونگکوک پارت ۵
رسیدی به کافه
رفتی داخل و کوک رو دیدی..
سلام گرمی دادی و نشستی اما کوک خیلی سرد بود
ا/ت:کوک چیزی شده؟!
کوک:خب..چجوری بگم...
ا/ت:چیشده بگو!
کوک:خب...من باید برم فرانسه..
ا/ت:خب برمیگردی دیگه..این که چیزی نیست اینجوری زانوی غم بغل کردی!
کوک:قرار نیست برگردم!رابطمو با تمام دوستام قطع میکنم!
ا/ت:حتی من؟!!!
کوک:ببخشید
ا/ت:اما چرا؟
کوک:دلم میخواد...
ا/ت:چت شده کوک؟؟
کوک:پاشو برو نمیخوام ریختتو ببینم!(با بغض)
ا/ت:عوضی(زیر لب)
بلند میشی و از اونجا میری بیرون
<فلش بک به دیروز>
*از زبان کوک*
داشتم ناهار میخوردم که گوشیم زنگ خورد..
شماره ناشناس بود
جواب دادم...
یه صدای کلفت که بنظر میرسید با افکت صدا دستکاری شده بود پشت تلفن گفت:اگه بیشتر از این به ا/ت نزدیک بشی یه بلایی سرش میاد که انقدر بی رحمانست حتی فکرشم نمیتونی بکنی!
قطع کرد
همون لحظه تو واتساپ برات از همون شماره چند تا عکس ارسال شد
بازشون کردی و دیدی ا/ت داره تو باشگاه ، تمرین رقص موزیک ویدیو تونو میکنه
زنگ زدی بهش
ازش پرسیدی کجاست و اون گفت باشگاه
مطمئن شدی اونا تعقیبش میکنن
قطع کردی و اون شماره دوباره باهات تماس گرفت
ناشناس:تا دو ساعت دیگه وقت برای تصمیم گیری داری وگرنه...
اگر هم کسی جز خودت خبردار بشه کاری رو که نباید میکنم...
قطع کرد
داشتی دیوونه میشدی چون بالاخره یکی پیدا شده بود که واقعا از ته دل عاشقش بودی و اون تورو بخاطر خودت میخواست..
*دو ساعت بعد*
تلفنت زنگ خورد..
ناشناس:خب...چیشد؟؟؟
کوک:تو کی هستی؟
ناشناس: جواب سوالمو بده!
کوک:باشه باشه فردا تمومش میکنم..
ناشناس:خوبه..اونقدرام که فکر میکردم قوی و مقاوم نیستی(بیشین بینیم بابا😒)
کوک:ولی...
قطع کرد
<برگشت به زمان حال>
کوک خطاب به گارسون:یه آبجو بیزحمت!
انقدر میخوره تا م*ست م*ست میشه
اونقدری که حتی نمیتونه راه بره
ادامه دارد...
شرایط پارت بعد ۱۰ لایک
رسیدی به کافه
رفتی داخل و کوک رو دیدی..
سلام گرمی دادی و نشستی اما کوک خیلی سرد بود
ا/ت:کوک چیزی شده؟!
کوک:خب..چجوری بگم...
ا/ت:چیشده بگو!
کوک:خب...من باید برم فرانسه..
ا/ت:خب برمیگردی دیگه..این که چیزی نیست اینجوری زانوی غم بغل کردی!
کوک:قرار نیست برگردم!رابطمو با تمام دوستام قطع میکنم!
ا/ت:حتی من؟!!!
کوک:ببخشید
ا/ت:اما چرا؟
کوک:دلم میخواد...
ا/ت:چت شده کوک؟؟
کوک:پاشو برو نمیخوام ریختتو ببینم!(با بغض)
ا/ت:عوضی(زیر لب)
بلند میشی و از اونجا میری بیرون
<فلش بک به دیروز>
*از زبان کوک*
داشتم ناهار میخوردم که گوشیم زنگ خورد..
شماره ناشناس بود
جواب دادم...
یه صدای کلفت که بنظر میرسید با افکت صدا دستکاری شده بود پشت تلفن گفت:اگه بیشتر از این به ا/ت نزدیک بشی یه بلایی سرش میاد که انقدر بی رحمانست حتی فکرشم نمیتونی بکنی!
قطع کرد
همون لحظه تو واتساپ برات از همون شماره چند تا عکس ارسال شد
بازشون کردی و دیدی ا/ت داره تو باشگاه ، تمرین رقص موزیک ویدیو تونو میکنه
زنگ زدی بهش
ازش پرسیدی کجاست و اون گفت باشگاه
مطمئن شدی اونا تعقیبش میکنن
قطع کردی و اون شماره دوباره باهات تماس گرفت
ناشناس:تا دو ساعت دیگه وقت برای تصمیم گیری داری وگرنه...
اگر هم کسی جز خودت خبردار بشه کاری رو که نباید میکنم...
قطع کرد
داشتی دیوونه میشدی چون بالاخره یکی پیدا شده بود که واقعا از ته دل عاشقش بودی و اون تورو بخاطر خودت میخواست..
*دو ساعت بعد*
تلفنت زنگ خورد..
ناشناس:خب...چیشد؟؟؟
کوک:تو کی هستی؟
ناشناس: جواب سوالمو بده!
کوک:باشه باشه فردا تمومش میکنم..
ناشناس:خوبه..اونقدرام که فکر میکردم قوی و مقاوم نیستی(بیشین بینیم بابا😒)
کوک:ولی...
قطع کرد
<برگشت به زمان حال>
کوک خطاب به گارسون:یه آبجو بیزحمت!
انقدر میخوره تا م*ست م*ست میشه
اونقدری که حتی نمیتونه راه بره
ادامه دارد...
شرایط پارت بعد ۱۰ لایک
۵.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.