part (3)🫂🖇🩺💊
part (3)🫂🖇🩺💊
کوک داشت بع دکتری که امروز درمانش کره بود فکر میکرد ..به نظر دختر خوبی میومد
کو:ولش کن اصلا..بعد خوابید..
...
بورا:/
اهههههههه امروز چقد خسته کننده بودا
اینقد کار کردم خسته شدم
لباسمو عوض کردم که برم خونه از بیمارستان درومدم
هنوز اون پفیوز اونجا بودد..لامصب ولم نمیکنه
وودوک:برسونمت!؟
بوارا:لازم نکرده خودم میرم
وودوک:ناز نکن دیگه بیا بریم
بورا:میگم..نمی..ام*شمرده شمره*
وودوک:باشه نیا
بورا راهی خونش شد
خونه:/
اخیشش بالاخره روی خونه رو دیدم
..یکم غذاخورد و رفت که بخوابه فردا شیفت داشت
بورا تنها زندگی میکرد چون ی دانشجوی درس خون بود دانشگاه معروف سئول قبولش کرده بود و اومد اینجا پدر مادرش توی تایگو بودن خودش اومده بود سئول
الانم که توی یکی از بیمارستان های معروف کار میکنه
صبح بورا:/
صلحونمو خوردم و رفتم بیمارستان
دوباره اون وودوک لعنتی اونجا بود داشت میومد ولم نمیکنه اصلا
وودوک:بههههه سلام به عشقم
بورا:من عشق تو نیسم
وودوک:چرا میشی ی روزی
بورا:عمرا مگه اینکه بمیرم
وودوک:ولی من زنده تو میخوام
بورا:ایشششششششش
سوار اسانسور شدن
وودوک:طبقه سوم لطفا
بورا:مگه خودت دست نداری؟؟
وودوک:ولی میخوام تو بزنی
بورا:به همین خیال باش
وودوک:اهیششششششش..خودش دکمه رو زو
بورا*پوزخند*
طبقه سوم:/
وودوک:میبینمت
بورا:ولی من نمیخوام
وودوک رفت بورادهم رفت سر کارش
سالن تمرین:/
کوک:هیونگ میخوام تمرین کنم خوبببب
نامجون:نه خیر تو باید استراحت کنی نمیشه
کوک:ولی من میکنم
نامجون دید کوک به حرفش گوش نمیده سرش داد زد:بسهههه اگه ی چیزیت بشه میخوای چیکار کنی؟؟
کوک:...
جین:نامجون اروم باش من بهش میگم تو برو
نامجون رفت سر تمرینش
جین:خب کوک تو چرا به حرف گوش نمیدی؟
کوک:من دستم شکسته پام که نشکسته
جین:اخه تو مگه میتونی تمرین کنی با این گچ سنگین دستت؟؟
کوک:ولی من میکنم..
جین:برای خودت میگیم تو باید استراحت کنی
کوک:ولی..
جین:ولی نداره تو بشین
کوک:...
جین:عافرین پسر خوب بشین همینجا
کوک نشتست ولی بغض گلوشو چنگ میزد که چرا نمیزارن تمرین کنه اون واقعا عاشق این کارش بود
نیم ساعت بعد:/
کوک حوصلش سر رفته بود بی سرو صدا رفت بیرون که دوری بزنه
بورا:/حوصلم سر رفته بود وقت استراحت بود گفتم برم ی چیزی بخورم که ماریا زنگ زد:
الو دختر کجایی؟؟
بورا:بیمارستان کجا میتونم باشم؟؟
ماریا:میتونی بیای پیشم؟؟
بورا: عاره بگو کجایی؟؟
ماریا:رستوران(***)بیا
بورا:اوکی تا نیم ساعت دیگه اونجام
ماریا:اوکی
بوارا حاضر شدم که برم...
کوک داشت بع دکتری که امروز درمانش کره بود فکر میکرد ..به نظر دختر خوبی میومد
کو:ولش کن اصلا..بعد خوابید..
...
بورا:/
اهههههههه امروز چقد خسته کننده بودا
اینقد کار کردم خسته شدم
لباسمو عوض کردم که برم خونه از بیمارستان درومدم
هنوز اون پفیوز اونجا بودد..لامصب ولم نمیکنه
وودوک:برسونمت!؟
بوارا:لازم نکرده خودم میرم
وودوک:ناز نکن دیگه بیا بریم
بورا:میگم..نمی..ام*شمرده شمره*
وودوک:باشه نیا
بورا راهی خونش شد
خونه:/
اخیشش بالاخره روی خونه رو دیدم
..یکم غذاخورد و رفت که بخوابه فردا شیفت داشت
بورا تنها زندگی میکرد چون ی دانشجوی درس خون بود دانشگاه معروف سئول قبولش کرده بود و اومد اینجا پدر مادرش توی تایگو بودن خودش اومده بود سئول
الانم که توی یکی از بیمارستان های معروف کار میکنه
صبح بورا:/
صلحونمو خوردم و رفتم بیمارستان
دوباره اون وودوک لعنتی اونجا بود داشت میومد ولم نمیکنه اصلا
وودوک:بههههه سلام به عشقم
بورا:من عشق تو نیسم
وودوک:چرا میشی ی روزی
بورا:عمرا مگه اینکه بمیرم
وودوک:ولی من زنده تو میخوام
بورا:ایشششششششش
سوار اسانسور شدن
وودوک:طبقه سوم لطفا
بورا:مگه خودت دست نداری؟؟
وودوک:ولی میخوام تو بزنی
بورا:به همین خیال باش
وودوک:اهیششششششش..خودش دکمه رو زو
بورا*پوزخند*
طبقه سوم:/
وودوک:میبینمت
بورا:ولی من نمیخوام
وودوک رفت بورادهم رفت سر کارش
سالن تمرین:/
کوک:هیونگ میخوام تمرین کنم خوبببب
نامجون:نه خیر تو باید استراحت کنی نمیشه
کوک:ولی من میکنم
نامجون دید کوک به حرفش گوش نمیده سرش داد زد:بسهههه اگه ی چیزیت بشه میخوای چیکار کنی؟؟
کوک:...
جین:نامجون اروم باش من بهش میگم تو برو
نامجون رفت سر تمرینش
جین:خب کوک تو چرا به حرف گوش نمیدی؟
کوک:من دستم شکسته پام که نشکسته
جین:اخه تو مگه میتونی تمرین کنی با این گچ سنگین دستت؟؟
کوک:ولی من میکنم..
جین:برای خودت میگیم تو باید استراحت کنی
کوک:ولی..
جین:ولی نداره تو بشین
کوک:...
جین:عافرین پسر خوب بشین همینجا
کوک نشتست ولی بغض گلوشو چنگ میزد که چرا نمیزارن تمرین کنه اون واقعا عاشق این کارش بود
نیم ساعت بعد:/
کوک حوصلش سر رفته بود بی سرو صدا رفت بیرون که دوری بزنه
بورا:/حوصلم سر رفته بود وقت استراحت بود گفتم برم ی چیزی بخورم که ماریا زنگ زد:
الو دختر کجایی؟؟
بورا:بیمارستان کجا میتونم باشم؟؟
ماریا:میتونی بیای پیشم؟؟
بورا: عاره بگو کجایی؟؟
ماریا:رستوران(***)بیا
بورا:اوکی تا نیم ساعت دیگه اونجام
ماریا:اوکی
بوارا حاضر شدم که برم...
۴۱.۸k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.