Part25
Part25
ات ویو
با سرگیجه از خواب بیدار شدن منگ بودم صدای ورق زدن کتاب میومد به درو و ور نگاه کردم دیدم تهیونگه
ته:بیدار شدی
بیابغلم
بدون حرفی رفتم بغلش و سرمو گزاشتم رو سینش اون به تاج تخت تکیه داده بود
ته:ببخشید
ات:چی
ته:ببخشید ای همه بلا سرت اومد همه اینا تقصیر من بود
ات:.........
ته:میدونم برادر خوبی نیستم میدونم نتونستم براد.....
ات:برادر؟
ته:............
ات:تو برادر من نیستی
ته:ات منو میبخشی
ات::::......
ته:هوم؟
ته:من واقعا ازت معذرت میخوام من برادر خوب.......
ات:تو برادر خوبی هستی ولی بعد از اینکه برگش.........
ته:میدونم من بخواطر اینکه صدمه نبینی گفتم تو خواهرم نیستی و بقیه کا ها اصلا تقصیر من نبوده ولی.....
ات:باشه
فقط میشه همین امروز بریم
ته:باشه شب میریم
ات:الان(مظلوم)
ته:شب(_چشمهشو میگیره تا قیافه اتو نبینع)
ات: ببین(خنده و دست ته رو میکشه)
و این تا ۵ دقیقه ادامه پیدا میکنه و کلی میخندن و قلقلک میدن همو
ات:بسه بسه قلقلک نده
ته:باشه
ات:میشه بری بیرون میخوام تنها باشم(بغض
شرط پارت بعد
لایک ۲۰
کامنت۱۶
میدونم شرطارو زیاد گزاشتم
ات ویو
با سرگیجه از خواب بیدار شدن منگ بودم صدای ورق زدن کتاب میومد به درو و ور نگاه کردم دیدم تهیونگه
ته:بیدار شدی
بیابغلم
بدون حرفی رفتم بغلش و سرمو گزاشتم رو سینش اون به تاج تخت تکیه داده بود
ته:ببخشید
ات:چی
ته:ببخشید ای همه بلا سرت اومد همه اینا تقصیر من بود
ات:.........
ته:میدونم برادر خوبی نیستم میدونم نتونستم براد.....
ات:برادر؟
ته:............
ات:تو برادر من نیستی
ته:ات منو میبخشی
ات::::......
ته:هوم؟
ته:من واقعا ازت معذرت میخوام من برادر خوب.......
ات:تو برادر خوبی هستی ولی بعد از اینکه برگش.........
ته:میدونم من بخواطر اینکه صدمه نبینی گفتم تو خواهرم نیستی و بقیه کا ها اصلا تقصیر من نبوده ولی.....
ات:باشه
فقط میشه همین امروز بریم
ته:باشه شب میریم
ات:الان(مظلوم)
ته:شب(_چشمهشو میگیره تا قیافه اتو نبینع)
ات: ببین(خنده و دست ته رو میکشه)
و این تا ۵ دقیقه ادامه پیدا میکنه و کلی میخندن و قلقلک میدن همو
ات:بسه بسه قلقلک نده
ته:باشه
ات:میشه بری بیرون میخوام تنها باشم(بغض
شرط پارت بعد
لایک ۲۰
کامنت۱۶
میدونم شرطارو زیاد گزاشتم
۱.۵k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.