شبها

شبها

لای دفتر شعرم که می خوابی

شعرهایم بیدار می شوند

اکس پارتی می گیرند .. توهم می زنند

تو را جای تمام قافیه ها می گذارند

همسایه ها گزارش می دهند

پلیس در می زند

دفتر شعرم را می بندم

من می مانم و قهوه ی سرد روی میز

همه چیز یخ می زند

حتی پلیسِ دم در...
دیدگاه ها (۷)

یک "صبح بخیر"هایی هم هستکه برای شنیدنشاز صبح زود بیدار می شو...

گاهی که خسته می شوم؛از تمامی روزهایی که انگار؛تمام تلاششان؛ت...

گاهی دلم به اندازه ی غاری که آدم هایش به جای دیگری کوچ کرده ...

با دویست‌وچند تکه استخوانم دوستت دارم(و چندسال باید بگذرد؟تا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط