فکر میکردم اگر بهش بگم دوستش دارم نصف این بار سنگین از رو
فکر میکردم اگر بهش بگم دوستش دارم نصف این بار سنگین از رو دوشم برداشته میشه!
فکر میکردم دیگه میتونم هر حرفی رو بهش رُک و راست بگم،بدون اینکه نگران این باشم که سؤ تفاهم شه!
با خودم گفتم بهش میگم دوستش دارم و از اون به بعدش برای همیشه مغزش رو درگیر خودم میکنم،حتی اگر خودش دوستم نداشته باشه!
من با خودم فکرای زیادی کردم،
ساعت ها جلو آینه با خودم تمرین کردم،
میخواستم همه چی عالی پیش بره،
حتی برای اشک هام هم برنامه ریزی کرده بودم!
اما هیچی طبق نقشه پیش نرفت،
اون برای یکی دیگه شده بود..!
باره روی دوشم چند برابر شد،
اشک هام هم بی موقعه ریخته شدن!
اشتباه فکر میکردم،
همه ی قصه های عاشقانه قرار نیست تهشون خوب تموم شه!
قصه ی منم یکی از اون قصه های تراژدیک بود...
میدونی بعدش چیکار کردم؟!!
تیکه های شکستم رو گذاشتم همونجا زیر پاهاش بمونن،
قلبم رو دادم به کفش دوز گوشه ی خیابون..
و رفتم!
رفتم جایی که همه ی مُرده ها میرن...!
یه جایی بین این دنیا و اون دنیا....!
فکر میکردم دیگه میتونم هر حرفی رو بهش رُک و راست بگم،بدون اینکه نگران این باشم که سؤ تفاهم شه!
با خودم گفتم بهش میگم دوستش دارم و از اون به بعدش برای همیشه مغزش رو درگیر خودم میکنم،حتی اگر خودش دوستم نداشته باشه!
من با خودم فکرای زیادی کردم،
ساعت ها جلو آینه با خودم تمرین کردم،
میخواستم همه چی عالی پیش بره،
حتی برای اشک هام هم برنامه ریزی کرده بودم!
اما هیچی طبق نقشه پیش نرفت،
اون برای یکی دیگه شده بود..!
باره روی دوشم چند برابر شد،
اشک هام هم بی موقعه ریخته شدن!
اشتباه فکر میکردم،
همه ی قصه های عاشقانه قرار نیست تهشون خوب تموم شه!
قصه ی منم یکی از اون قصه های تراژدیک بود...
میدونی بعدش چیکار کردم؟!!
تیکه های شکستم رو گذاشتم همونجا زیر پاهاش بمونن،
قلبم رو دادم به کفش دوز گوشه ی خیابون..
و رفتم!
رفتم جایی که همه ی مُرده ها میرن...!
یه جایی بین این دنیا و اون دنیا....!
۱۵۶
۰۶ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.