امشب یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و م
امشب یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد. برگ های رقصان پاییز از دور نظاره گر چشمانت هستند و آرام می نگرند تا ببینند چگونه برایشان دست تکان می دهی. خیلی تلاش نکن. پلک پاییز سنگین شده و دارد در خواب زمستانی فرو میرود. می بینی، تنها همین چند دقیقه ناقابل می تواند از یک شب عادی و همیشگی تو، یلدا بسازد؛ یادمان باشد با آمدن زمستان، مشعل باهم بودن را روشن بگذاریم تا سردی فاصله ها به خانه ها راه نیابد.
یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد. می دانی که تا نوروز تنها نود روز باقی است و تو در فصل سپید سرما، دلگرم آینده ای هستی که بهاران است. با اشعار گرم حافظ، خود را برای زمستان سرد بیمه می کنی؛ زیرا که هیچ زمستانی ماندنی نیست؛ حتی اگر همه شب هایش یلدا باشد. در این با هم بودن یلدایی، حافظ از عشق، غزل می سراید وما در جمع هم از همه فصل های خداوندی لذت می بریم و شکر می گوییم. همین باهم بودن هاست که یلدا را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار است.
یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد؛ سرخی انار و لبخند پسته و شیرینی هندوانه. شب فال و شب حافظ و شب شعر های شیرین باهم بودن. شب عشق وشب آزادی و رهایی. همه لحظه های پایانی پاییزت، پر از خش خش آرزوهای قشنگ.
امشب، میوه سربسته حرف هامان را روبه روی هم می گذاریم تا طعم شیرین دوستی را به کام زمستانی روزگار بچشانیم. آری یلداست. بگذاریم هر چه تاریکی است، هرچه سرما و خستگی است، تا سحر از وجودمان رخت بربندد. امشب بیداری را پاس بداریم که تا فردایی روشن راهی دراز باقی است. عمرت یلدای بی پایان، دلت دریای تابستان، نبینی غمهای زمستان. و ای کاش روزگارت همیشه بهاران باشد!
یلدای شکرگزاریات تا همیشه برقرار باد. ای که هرسال یلدا دیده ای و هر زمستان را به چشم گذراندی و هر سرما را با تنت احسای کرده ای، آیا طراوت زندگی را لمس کرده ای که چه خوشبو می آید و چه دل انگیز به پایان می رسد؟
طبیعت بیکران الهی را دیده ای که آرام از پیات می رود و تو خرامان از کنارش رد میشوی؟
سبزی بهاران، گرمی و طبیعت زیبای تابستان، سرخی و زردی پاییز برگ ریزان و قدمهای تو در خش خش برگهای بی پایان از کناره خیابان و اکنون که یلداست و ابتدای زمستان. این سپیدی و آن سرخی و زردی و آن سوترک سبزی دوران را آیا سپاس گفته ای ای خود، عجیب ترین خلقت خدای زمین و آسمان؟
ای پایان ناپذیر و ای خدای مهربان، تو را سپاس فراوان که مارا خلق نموده ای تا همه این نعمتها را ببینیم و با تمام وجود احساس کنیم. اکنون که به همت یلدا، آشنایی مان کامل شد از خدا می طلبیم همه الطاف زمینی و آسمانی اش را که بر بندگان نیکش ارزانی داشته است.
بار الها، برما نیز عطا کن همه خوبیهای دنیا و آخرتت را، و بر ما بباران باران نعمتت را در این زمستان شیرین که آغازش با آرامش یاد تو عجین شده است.
و باز ای که هرسال یلدا دیده ای و هر زمستان را با چشم و جان لمس کرده ای و به پایان برده ای، در این شب طولانی، از خدایت بخواه که یلدای شکرگزاری ات تا ابد برقرار بماند
یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد. می دانی که تا نوروز تنها نود روز باقی است و تو در فصل سپید سرما، دلگرم آینده ای هستی که بهاران است. با اشعار گرم حافظ، خود را برای زمستان سرد بیمه می کنی؛ زیرا که هیچ زمستانی ماندنی نیست؛ حتی اگر همه شب هایش یلدا باشد. در این با هم بودن یلدایی، حافظ از عشق، غزل می سراید وما در جمع هم از همه فصل های خداوندی لذت می بریم و شکر می گوییم. همین باهم بودن هاست که یلدا را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار است.
یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد؛ سرخی انار و لبخند پسته و شیرینی هندوانه. شب فال و شب حافظ و شب شعر های شیرین باهم بودن. شب عشق وشب آزادی و رهایی. همه لحظه های پایانی پاییزت، پر از خش خش آرزوهای قشنگ.
امشب، میوه سربسته حرف هامان را روبه روی هم می گذاریم تا طعم شیرین دوستی را به کام زمستانی روزگار بچشانیم. آری یلداست. بگذاریم هر چه تاریکی است، هرچه سرما و خستگی است، تا سحر از وجودمان رخت بربندد. امشب بیداری را پاس بداریم که تا فردایی روشن راهی دراز باقی است. عمرت یلدای بی پایان، دلت دریای تابستان، نبینی غمهای زمستان. و ای کاش روزگارت همیشه بهاران باشد!
یلدای شکرگزاریات تا همیشه برقرار باد. ای که هرسال یلدا دیده ای و هر زمستان را به چشم گذراندی و هر سرما را با تنت احسای کرده ای، آیا طراوت زندگی را لمس کرده ای که چه خوشبو می آید و چه دل انگیز به پایان می رسد؟
طبیعت بیکران الهی را دیده ای که آرام از پیات می رود و تو خرامان از کنارش رد میشوی؟
سبزی بهاران، گرمی و طبیعت زیبای تابستان، سرخی و زردی پاییز برگ ریزان و قدمهای تو در خش خش برگهای بی پایان از کناره خیابان و اکنون که یلداست و ابتدای زمستان. این سپیدی و آن سرخی و زردی و آن سوترک سبزی دوران را آیا سپاس گفته ای ای خود، عجیب ترین خلقت خدای زمین و آسمان؟
ای پایان ناپذیر و ای خدای مهربان، تو را سپاس فراوان که مارا خلق نموده ای تا همه این نعمتها را ببینیم و با تمام وجود احساس کنیم. اکنون که به همت یلدا، آشنایی مان کامل شد از خدا می طلبیم همه الطاف زمینی و آسمانی اش را که بر بندگان نیکش ارزانی داشته است.
بار الها، برما نیز عطا کن همه خوبیهای دنیا و آخرتت را، و بر ما بباران باران نعمتت را در این زمستان شیرین که آغازش با آرامش یاد تو عجین شده است.
و باز ای که هرسال یلدا دیده ای و هر زمستان را با چشم و جان لمس کرده ای و به پایان برده ای، در این شب طولانی، از خدایت بخواه که یلدای شکرگزاری ات تا ابد برقرار بماند
۲۸.۲k
۳۰ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.