در امتداد سحر میرسم به خانهی تو

.

در امتدادِ سحر می‌رسم به خانه‌ی تو
سلام بر تو و دریای بی‌کرانه‌ی تو

سلام بر نفسِ باد و بادبان که مرا
رسانده‌اند به مهمانیِ شبانه‌ی تو

چه محفلی‌ست، به مهمانیِ بهارانم
چه مجلسی‌ست، صدای من و ترانه‌ی تو

بریدم از همه و آمدم به دیدارت
کبوترانه نشستم به شوقِ دانه‌ی تو

دلم دلی‌ست که در زلفت آشیان کرده
سرم سری‌ست که جا مانده روی شانه‌ی تو

بیا قدم به سراپرده‌ی خودت بگذار
رواق منظرِ چشمانم آشیانه‌ی تو💱
دیدگاه ها (۱)

تمام قافیہـ هایم فداے آمدنتـبیا ردیفـ ڪن این جمعه هاے درهم ر...

با من از چشمانت بڪَو ،ڪه میخانه اے ست در نهانِ جانم ،،از باد...

اصل حالت نیک و احوالت بخیرقهوه ات را نوش کن،فالت بخیردی گذشت...

در گوش صبح به زبان چکاوکنامت را نجوا میکنمو صبح دهان میگشاید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط