پارت 1 فصل 3 منه گناهکار
پارت 1 فصل 3 منه گناهکار
چیزی نبود یهو یکی جلوی دهنمو گرفت و چسبوندم به یکی از انبارا خواستم کاری بکنم که با حرفی که زد سرجام خشک شدم
مرده : نترس کاریت ندارم...کاری نکن من فقط یه چیزی میخوام
اینو که گفت همه جا سیاه شد و دیگه هیچی ندیدم
.........
وقتی چشمامو باز کردم روی تخت بودم پتو روم بود اینجا کجاست به اتاق نگاه کردم همه جاش سیاه و سفید بود پاشدم یه پنجره بود پرشو باز کردم حصار داشت طبقه دوم بودم اینجا کجاست رفتم سمت در ولی در قفل بود کوبیدم به در
ا/ت : درو باز کنید شما کی هستید از من چی میخواید
یهو در باز شد یه مرد بود این کیه
جیمز : پس بلاخره بیدار شدی
ا/ت : تو کی هستی
جیمز : اسمم جیمزه
ا/ت : از من چی میخوای
جیمز : من ازت چیزی نمیخوام 13 ساله دنبالت میگردم وقتی پیدات کردم خیلی خوشحال شدم
ا/ت : چی چرا دنبالم بودی
جیمز : خب راستش من ....
ا/ت : تو چی؟
جیمز : من برادرتم
ا/ت : چی( با داد )معلوم هست چی داری میگی
جیمز : من برادرتم
ا/ت : من برادری ندارم
جیمز : داری داستانش طولانیه بشین تا برات بگم
بهش خیره شدم
بهم خندید
جیمز : بیا بیا الان سکته میکنی
کمکم کرد بشینم روی تخت خودشم نشست کنارم
جیمز : من وقتی بچه بودم یادمه که تو بدنیا اومدی بابامون خیلی مامانو کتک میزد من نتونستم تحمل کنم و از خونه فرار کردم خیلی سخت بود ولی تونستم زنده بمونم یه جایی بود که برای ماهیگیرا بود من بهشون کمک میکردم و ماهی میگرفتم اونا هم در عوضش بهم جا و غذا میدادن زندگیمو اونطوری گذروندم که به کمک یکی از همونا با یه مافیا آشنا شدم و بهم کمک کرد راه خودشو برم و مافیا شدم
ا/ت : تو مافیایی؟
جیمز : بله خانم پلیس
ا/ت : چطوری میتونم بهت اعتماد کنم
جیمز : میدونستم که باور نمیکنی آزمایش گرفتم
ا/ت : چجوری تو که منو تا حالا ندیدی
جیمز : خب به کمک یکی از خدمتکارا
رفت سمت یه کشور و چند تا ورقه دراورد و داد دستم
جیمز : فکر کنم خیلی با اینا سر و کار داشتی تو اداره پلیس پس میتونی ازش سردر بیاری
یه نگاه به ورقه ها انداختم جواب مثبت بود اون واقعا برادرمه
پاشدم و رفتم سمتش
ا/ت : تو راست میگفتی
جیمز : اوهوم
پریدم بغلش
ا/ت : خیلی خوشحال شدم
اونم بغلم کرد
جیمز : منم همینطور
ا/ت : دوست دارم
جیمز : منم همینطور
در همین صورت بودیم که صدای تیر اومد از هم جدا شدیم
ا/ت : چی بود
جیمز : ا/ت تو اینجا بمون نبا بیرون خب
ا/ت : چرا
جیمز : کاری که گفتمو بکن نمیای بیرون
سریع دویید رفت بیرون
آخه چیشده
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
چیزی نبود یهو یکی جلوی دهنمو گرفت و چسبوندم به یکی از انبارا خواستم کاری بکنم که با حرفی که زد سرجام خشک شدم
مرده : نترس کاریت ندارم...کاری نکن من فقط یه چیزی میخوام
اینو که گفت همه جا سیاه شد و دیگه هیچی ندیدم
.........
وقتی چشمامو باز کردم روی تخت بودم پتو روم بود اینجا کجاست به اتاق نگاه کردم همه جاش سیاه و سفید بود پاشدم یه پنجره بود پرشو باز کردم حصار داشت طبقه دوم بودم اینجا کجاست رفتم سمت در ولی در قفل بود کوبیدم به در
ا/ت : درو باز کنید شما کی هستید از من چی میخواید
یهو در باز شد یه مرد بود این کیه
جیمز : پس بلاخره بیدار شدی
ا/ت : تو کی هستی
جیمز : اسمم جیمزه
ا/ت : از من چی میخوای
جیمز : من ازت چیزی نمیخوام 13 ساله دنبالت میگردم وقتی پیدات کردم خیلی خوشحال شدم
ا/ت : چی چرا دنبالم بودی
جیمز : خب راستش من ....
ا/ت : تو چی؟
جیمز : من برادرتم
ا/ت : چی( با داد )معلوم هست چی داری میگی
جیمز : من برادرتم
ا/ت : من برادری ندارم
جیمز : داری داستانش طولانیه بشین تا برات بگم
بهش خیره شدم
بهم خندید
جیمز : بیا بیا الان سکته میکنی
کمکم کرد بشینم روی تخت خودشم نشست کنارم
جیمز : من وقتی بچه بودم یادمه که تو بدنیا اومدی بابامون خیلی مامانو کتک میزد من نتونستم تحمل کنم و از خونه فرار کردم خیلی سخت بود ولی تونستم زنده بمونم یه جایی بود که برای ماهیگیرا بود من بهشون کمک میکردم و ماهی میگرفتم اونا هم در عوضش بهم جا و غذا میدادن زندگیمو اونطوری گذروندم که به کمک یکی از همونا با یه مافیا آشنا شدم و بهم کمک کرد راه خودشو برم و مافیا شدم
ا/ت : تو مافیایی؟
جیمز : بله خانم پلیس
ا/ت : چطوری میتونم بهت اعتماد کنم
جیمز : میدونستم که باور نمیکنی آزمایش گرفتم
ا/ت : چجوری تو که منو تا حالا ندیدی
جیمز : خب به کمک یکی از خدمتکارا
رفت سمت یه کشور و چند تا ورقه دراورد و داد دستم
جیمز : فکر کنم خیلی با اینا سر و کار داشتی تو اداره پلیس پس میتونی ازش سردر بیاری
یه نگاه به ورقه ها انداختم جواب مثبت بود اون واقعا برادرمه
پاشدم و رفتم سمتش
ا/ت : تو راست میگفتی
جیمز : اوهوم
پریدم بغلش
ا/ت : خیلی خوشحال شدم
اونم بغلم کرد
جیمز : منم همینطور
ا/ت : دوست دارم
جیمز : منم همینطور
در همین صورت بودیم که صدای تیر اومد از هم جدا شدیم
ا/ت : چی بود
جیمز : ا/ت تو اینجا بمون نبا بیرون خب
ا/ت : چرا
جیمز : کاری که گفتمو بکن نمیای بیرون
سریع دویید رفت بیرون
آخه چیشده
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
۴۰.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.