مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می‌گویند: پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده.
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید.
گفتند: این مرد، فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که مرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس، مسموع و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایزنیست...

کوچه
احمد شاملو
دیدگاه ها (۷)

تقلید کورکورانه و به دور از آگاهی و از روی خودباختگی، از عوا...

گلوله چشم نداردوقتی به پیشانی سربازی می‌نشیند.فرقی ندارد برا...

متنفرم از این جماعت چاپلوس...

بعدِ مرگت یه روز چشاتو وا میکنی و می بینی توی همین اتاق،با ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط