پاکیزه روی را که بود پاکدامنی

پاکیزه روی را که بود پاکدامنی
تاریکی از وجود بشوید به روشنی
گر شهوت از خیال دماغت به در رود
شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی
ذوق سماع مجلس انست به گوش دل
وقتی رسد که گوش طبیعت بیا کنی
بسیار برنیاید، شهوت پرست را
کش دوستی شود متبدل به دشمنی
خواهی که پای بسته نگردی به دام دل
با مرغ شوخ دیده مکن همنشیمنی
شاخی که سر به خانه‌ی همسایه می‌برد
تلخی برآورد مگرش بیخ برکنی
زنهار گفتمت قدم معصیت مرو
ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی
سعدی هنر نه پنجه‌ی مردم شکستن است
مردی درست باشی اگر نفس بشکنی

#سعدی
دیدگاه ها (۱)

یاری آنست که زهر از قبلش نوش کنینه چو رنجی رسدت یار فراموش ک...

مقصود عاشقان دو عالم لقای تستمطلوب طالبان به حقیقت رضای تسته...

رعد " برق نگاه توستجنگ ابرهابهانه#امیرعلی_قربانیhttps://t.me...

غمِ دل با تو نگویم که نداری غمِ دلبا کسی حال توان گفت که حال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط