اون مادرنهههه اون مادر اون مادر بزرگم بود فیرد
اون مادر.....نهههه اون مادر ......اون مادر بزرگم بود فیردا .
چند سال پیش وقتی داشت به خونه ی خالم میرفت گم شد .
یکی میگفت اونو در حال سقوط از دره دیده یکی میگفت شایدگرگها اون رو دریده باشند و.....
هزار تا احتمال وجود داشت .
هیچ کس چیزی نمیدونست تا امروز ،امروز که من نوه اش فهمیدم .
یادم میاد قبلا منو خیلی دوست داشت اما الان رو نمیدونم خیلی گذشته .
نمیدونم شاید هدفش از تسخیر الما کشوندن من به اینجا و نابود کردن من بوده درسته اون همیشه یه داستان برای من میگفت .
آرههههه اون افسانه راز مرگ جادوگر حدسم درسته اون منو رو اینجا کشونده تا تنها راه نابودی خودش رو نابود کنه من تنها کسی هستم که این رو میدونه ،ولی نه من باهوش تر از اینا هستم من این افسانه رو نوشتم و اون رو به خواهرم داده بودم .
سعی کردم داستانو به یاد بیارم این تنها راه فرار بود ......
چند سال پیش وقتی داشت به خونه ی خالم میرفت گم شد .
یکی میگفت اونو در حال سقوط از دره دیده یکی میگفت شایدگرگها اون رو دریده باشند و.....
هزار تا احتمال وجود داشت .
هیچ کس چیزی نمیدونست تا امروز ،امروز که من نوه اش فهمیدم .
یادم میاد قبلا منو خیلی دوست داشت اما الان رو نمیدونم خیلی گذشته .
نمیدونم شاید هدفش از تسخیر الما کشوندن من به اینجا و نابود کردن من بوده درسته اون همیشه یه داستان برای من میگفت .
آرههههه اون افسانه راز مرگ جادوگر حدسم درسته اون منو رو اینجا کشونده تا تنها راه نابودی خودش رو نابود کنه من تنها کسی هستم که این رو میدونه ،ولی نه من باهوش تر از اینا هستم من این افسانه رو نوشتم و اون رو به خواهرم داده بودم .
سعی کردم داستانو به یاد بیارم این تنها راه فرار بود ......
- ۳.۰k
- ۲۳ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط