دردانہ ش را با هزار ذکر وُ دعا، روانه یِ
دردانہشرا با هزار ذکر وُ دعا، روانهیِ
خیابان کرد . ساعتها گذشت و او از
پنجرھ شاهدِ تیرها، سنگها وُ دلهایِ
بیرحم بود . چرا باز نمیگشت مسافرِ
سربهزیرش تابنیاورد به سمتِخیابان
شتابان حرکت کرد وُ با جادهیِ خونین
ماشینِ سنگ خوردهیِ پلیس ، برخورد
او آنجا بود . دردانهشنفس نمیکُشید
آرمانِدیگرۍ رفته بود .. آرتین دیگری
یتیمیاش را به رخِاَتمیکشید وُمادرِ
دیگری این میان ؛ از دلتنگی جان
میداد :')!
#باز_آی
خیابان کرد . ساعتها گذشت و او از
پنجرھ شاهدِ تیرها، سنگها وُ دلهایِ
بیرحم بود . چرا باز نمیگشت مسافرِ
سربهزیرش تابنیاورد به سمتِخیابان
شتابان حرکت کرد وُ با جادهیِ خونین
ماشینِ سنگ خوردهیِ پلیس ، برخورد
او آنجا بود . دردانهشنفس نمیکُشید
آرمانِدیگرۍ رفته بود .. آرتین دیگری
یتیمیاش را به رخِاَتمیکشید وُمادرِ
دیگری این میان ؛ از دلتنگی جان
میداد :')!
#باز_آی
۵.۸k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.