می خواستم که زخمِ دلـت را رفـو کنم
می خواستم که زخمِ دلـت را رفـو کنم
خـود را میانِ بیکسی ات، جستجو کنم
وقتی سکوت روی لبـت مـوج می زنـد
بـا شعـر های تـازه ی تـو، گفتـگو کنم
آرامشی که سُرمه بـه چشمم کشیده را
بـا چشم های مُضطربت، روبـه رو کنم
گاهـی نمک بریزم و گاهی عسل شوم
شـایـد مـزاجِ تلـخِ تـو را ، زیـرورو کنم
میخواستم که سبزۍِچشمانِ خویش را
بـا دخترانِ سبـزه ی شَهـرت هـوو کنم
اما همیشه ساکت و سردی و مانـده ام
خـود را چطـور در دلِ سنگت، فـرو کنم
خـود را میانِ بیکسی ات، جستجو کنم
وقتی سکوت روی لبـت مـوج می زنـد
بـا شعـر های تـازه ی تـو، گفتـگو کنم
آرامشی که سُرمه بـه چشمم کشیده را
بـا چشم های مُضطربت، روبـه رو کنم
گاهـی نمک بریزم و گاهی عسل شوم
شـایـد مـزاجِ تلـخِ تـو را ، زیـرورو کنم
میخواستم که سبزۍِچشمانِ خویش را
بـا دخترانِ سبـزه ی شَهـرت هـوو کنم
اما همیشه ساکت و سردی و مانـده ام
خـود را چطـور در دلِ سنگت، فـرو کنم
۵.۲k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱