می دانستم

می دانستم
عاشقی در شهریور
بوی جنون....
بوی مرگ .....می دهد

می دانستم پاییز
با داس مرگبار جدایی
در کمین دلها نشسته است ....

اما دل بی دست و پا
چه چاره کند
با تبسم شیرینت....‌!!

#فریبا_الف.
دیدگاه ها (۱)

جانانم دم به دم عشق را آواز کن جان و دل بی تاب را با سر انگش...

در چرخه ی دیوانه وار خاطره هادر گرداب حوادتدر سیکل زمانتاب م...

صورتم را به شانهاش گذاشتم و گفتم :دوست دارم ماهِ من و تو همی...

دیده را فایده آن است،که دلبر بیند...ور نبیند چه بُودفایده بی...

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

بررسی شعر «چنگیز» از (علی اکبر یاقی تبار) از قطعه «چنگیز» از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط