ساعت ها بود من در ایستگاه قطار منتظر آمدنت بودم

ساعت ها بود من در ایستگاه قطار منتظر آمدنت بودم.
دیگر کم کم داشتم نگران می‌شدم که نکند نیامده باشی و قطار بدون مسافری با نام تو باشد!
سرم را برگرداندم و قطاری را از دور دیدم؛قلبم با شدت زیادی به سینه ام میکوبید.
تو، هم در آن قطار بودی و هم در قلب من.
قطار رسید و من با شوق زیادی به سمتش حرکت کردم.
#ریحانه_کمندی

#جذاب #خاص
دیدگاه ها (۱)

خرداد که میشودهوا دلم گرم است به بودنت.تو که باشی پایان بهار...

مـن بـه چشـم تــو گرفتـارم و محتـاج...! #فاضل_نظری #جذاب #خا...

"چیزی نیست" کلمه ایست کهآن را میگوییموقتی که درونمانلبریز از...

حـوالـی گـردن «تـــو» ...پشت شیب ملایم شانه هایتمـزرعـه ی خـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط