کاش چشمانم روایتگر خوبی بود برای درد های امروز من
کاش چشمانم روایتگر خوبی بود برای درد های امروز من
افسوس که نیست
کاش سکوتم روایتی بود از گریه های درونم افسوس که نیست
کاش توان گفتنش را داشتم
افسوس که نمیتوانم
کاش خنده هایم روایتگر روزهای نه چندان گرم بود افسوس که نیست
کاش قهر های هر روزم روایتگر داغ قلبم بود
افسوس که نیست
کاش وجودم روایتگر تکه تکه شدنم بود
افسوس که نیست
کاش گریه هایم روایتگر سوز جگرم بود
افسوس که نیست
کاش آغوش گرم روایتگر سرمای وجودم بود
افسوس که نیست
کاش مهربانی بی حدم روایتگر زخم های عمیقم بود افسوس که نیست
کاش غروم روایتگر ترس های زیادم بود
افسوس که نیست
کاش اعتماد نکردنم روایتگر بی اعتمادی های زیادم بود.
کاش روایتگر خوبی بودم
افسوس که نیستم
افسوس که به آدمی هزاران تکه تبدیل شدم
افسوس از هزاران حرف نگفته
دلنوشته
۱۴۰۲/۷/۳
ساعت:۰۰:۱۹
افسوس که نیست
کاش سکوتم روایتی بود از گریه های درونم افسوس که نیست
کاش توان گفتنش را داشتم
افسوس که نمیتوانم
کاش خنده هایم روایتگر روزهای نه چندان گرم بود افسوس که نیست
کاش قهر های هر روزم روایتگر داغ قلبم بود
افسوس که نیست
کاش وجودم روایتگر تکه تکه شدنم بود
افسوس که نیست
کاش گریه هایم روایتگر سوز جگرم بود
افسوس که نیست
کاش آغوش گرم روایتگر سرمای وجودم بود
افسوس که نیست
کاش مهربانی بی حدم روایتگر زخم های عمیقم بود افسوس که نیست
کاش غروم روایتگر ترس های زیادم بود
افسوس که نیست
کاش اعتماد نکردنم روایتگر بی اعتمادی های زیادم بود.
کاش روایتگر خوبی بودم
افسوس که نیستم
افسوس که به آدمی هزاران تکه تبدیل شدم
افسوس از هزاران حرف نگفته
دلنوشته
۱۴۰۲/۷/۳
ساعت:۰۰:۱۹
۳.۲k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.